گنجور

 
صفی علیشاه

وَ هُوَ اَلَّذِی خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیّٰامٍ وَ کٰانَ عَرْشُهُ عَلَی اَلْمٰاءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ لَئِنْ قُلْتَ إِنَّکُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ اَلْمَوْتِ لَیَقُولَنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هٰذٰا إِلاّٰ سِحْرٌ مُبِینٌ (۷) وَ لَئِنْ أَخَّرْنٰا عَنْهُمُ اَلْعَذٰابَ إِلیٰ أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَیَقُولُنَّ مٰا یَحْبِسُهُ أَلاٰ یَوْمَ یَأْتِیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ وَ حٰاقَ بِهِمْ مٰا کٰانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (۸) وَ لَئِنْ أَذَقْنَا اَلْإِنْسٰانَ مِنّٰا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنٰاهٰا مِنْهُ إِنَّهُ لَیَؤُسٌ کَفُورٌ (۹) وَ لَئِنْ أَذَقْنٰاهُ نَعْمٰاءَ بَعْدَ ضَرّٰاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ اَلسَّیِّئٰاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ (۱۰) إِلاَّ اَلَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ أُولٰئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ (۱۱) فَلَعَلَّکَ تٰارِکٌ بَعْضَ مٰا یُوحیٰ إِلَیْکَ وَ ضٰائِقٌ بِهِ صَدْرُکَ أَنْ یَقُولُوا لَوْ لاٰ أُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ جٰاءَ مَعَهُ مَلَکٌ إِنَّمٰا أَنْتَ نَذِیرٌ وَ اَللّٰهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْ‌ءٍ وَکِیلٌ (۱۲) أَمْ یَقُولُونَ اِفْتَرٰاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیٰاتٍ وَ اُدْعُوا مَنِ اِسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ (۱۳) فَإِلَّمْ یَسْتَجِیبُوا لَکُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمٰا أُنْزِلَ بِعِلْمِ اَللّٰهِ وَ أَنْ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (۱۴) مَنْ کٰانَ یُرِیدُ اَلْحَیٰاةَ اَلدُّنْیٰا وَ زِینَتَهٰا نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمٰالَهُمْ فِیهٰا وَ هُمْ فِیهٰا لاٰ یُبْخَسُونَ (۱۵) أُولٰئِکَ اَلَّذِینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی اَلْآخِرَةِ إِلاَّ اَلنّٰارُ وَ حَبِطَ مٰا صَنَعُوا فِیهٰا وَ بٰاطِلٌ مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ (۱۶)

و اوست که آفرید آسمانها و زمین را در شش روز و بود عرش او بر آب تا بیازماید شما را که کدامتان نیکوترید در کردار و اگر بگوئید بدرستی که شما باشید برانگیخته‌شدگان از پس مرگ هر آینه گویند آنان که کافر شدند نیست این مگر جادوی آشکار (۷) و هر آینه اگر باز پس اندازیم از ایشان عذاب را تا مدتی شمرده شده هر آینه می‌گویند چه بازداشت آن را آگاه باشید روزی که بیاید ایشان را نخواهد شد گردانیده از ایشان و فرو آمد بایشان آنچه بودند که بان استهزا می‌کردند (۸) و هر آینه اگر بچشانیم انسان را از خود رحمتی پس برداریم آن را از او بدرستی که او هر آینه نومید و ناسپاس است (۹) و هر آینه اگر بچشانیم او را نعمتی پس از سختی برنجی که مس کرد او را هر آینه می‌گوید البته که رفت بدیها از من بدرستی که او هر آینه شادمان نازنده است (۱۰) مگر آنکه صبر کردند و کردند کارهای شایسته آنها مر ایشان‌راست آمرزش و مزدی بزرگ (۱۱) پس شاید تو ترک‌کنندۀ باشی برخی از آنچه وحی فرستاده می‌شود بتو و تنگ می‌شود بآن سینه‌ات که می‌گویند چرا فرستاده نشد بر او گنجی یا نیامد با او فرشته جز این نیست که تو بیم‌کننده و خدا بر همه چیزی وکیل است (۱۲) یا می‌گویند بدروغ بر بسته آن را بگو پس بیاورید ده سوره مانند آن بر بافته‌شده‌ها و بخوانید هر که را توانید از جز خدا اگر هستید راستگویان (۱۳) پس اگر اجابت نکردند مر شما را پس بدانید که آنچه فرو فرستاده شد بعلم خداست و آنکه نیست خدایی مگر او پس آیا شما منقادانید (۱۴) کسی که باشد که بخواهد زندگی دنیا و زینت آن را تمام می‌دهیم بایشان کردارهاشان را در آن و ایشان در آن کم کرده نشوند (۱۵) آنها آنانند که نیست مر ایشان را در آخرت مگر آتش و نابود شد آنچه کردند در آن و ناچیز است آنچه بودند که می‌کردند (۱۶)

اوست آن کس که به شش روز آفرید

این سماوات و زمین را بر پدید

عالم جسمانی اعنی شش جهت

بهر او فرض است نزد معرفت

بود پیش از خلقت ارض و سماء

عرش را بر آب بنیاد و بناء

عرش باشد عقلِ اول ای سنی

کآن بود بر علم اول مبتنی

بُد مقدم غیب مطلق بر شهود

یعنی این اجسام کونی در نمود

با تو گفتم شرح خلقت پیش از این

گر به یادت نیست در دفتر ببین

آزماید تا شما را در مقام

تا نکوتر از عمل باشد کدام

ور تو گویی ای محمّد(ص) بعد موت

منبعث خواهی د شد بی حرف و صوت

کافران گویند از عقل زبون

نیست این جز سحر بیّن در فسون

یعنی آنسان که دهد جادو فریب

هم فریبنده است این قول عجیب

ور که اندازیم تأخیر آن عذاب

تا گه معدود ز ایشان در حساب

باز می گویند ز استهزاء چه چیز

داشت باز آن را ز ما تا رستخیز

امّت معدوده گردانی کلام

جمعی از اوقات باشد ای همام

یعنی اندر بعضی از اجزاء وقت

گر که باشی واقف از اجزاء وقت

امّت معدوده را بعضی دگر

قوم مهدی می شمارند از خبر

یعنی استهزاء کنند آن فرقه چند

کُشته تا در دست مهدیین شوند

یوم یأتیهم بدانید اینکه نیست

منصرف ز ایشان عذاب، این بودنی است

گفته بعضی این عذاب اندر نشان

قتل جبریل است از مستهزئان

شاید این باشد مراد ای معتمد

که کند جبریلشان دور از خرد

مرد را چون نیست عقل بندگی

در دو دنیا عاری است از زندگی

مر محیط آید بدیشان بی گمان

آنچه میکردند استهزاء بدان

حاق فعل ماضی اندر حاصل است

وضع گر در موضع مستقبل است

بهر تأکید وقوع آمد تمام

وین بود بسیار واقع در کلام

گوییا بگرفته است اعنی فرا

مر جهات کافران را ابتلا

گر دهیم از خود به آدم نعمتی

تا که یابد در تنعم لذتی

پس بگیریم آن ز وی بس نا امید

گردد او از فضل باری بی ز دید

ناسپاس از نعمت بگذشته بس

نیست او را جز به کفران دسترس

هست یعنی آدمی از ناشناس

تا به مردن نا امید و ناسپاس

ور چشانیمش پس از رنج و الم

نعمتی یا شادیی از بعد غم

گوید از من شد مصیبت ها به دور

شادمان گردد کند فخر از غرور

جای شکر نعمت آرد فخر و ناز

عمر خود ضایع کند در حرص و آز

حاصل آن کاندر نقم باشد کفور

همچنین در شادی و نعمت فخور

جز کسان که صابرند اندر بلا

شاکر اندر نعمت و عیش و نوا

کرده اند اعمال نیکو در جهان

هستشان آمرزش از حق آن کسان

همچنین مزدی بزرگ اندر عمل

که بهشت آن مزد را باشد اقل

وین مقام قرب بنده با خداست

حاصل آن از خُلق تسلیم و رضاست

گشته وارد کاقتراح مکیان

بود افزون بر پیمبر در بیان

حق تو را گفتند چون گنجی نداد

یا ملک نامد به تصدیق از سداد

تنگدل می شد رسول از گفتشان

یافت این آیت نزول از بهر آن

پس تو شاید تارک آیی زین فرق

وحی کرده آنچه شد سویت ز حق

یعنی از سبّ اِلهان در کتاب

آنچه باشد داری آن را در حجاب

تا مگر ز ایشان نمایی دفع شرّ

یا که ترسی تا تو را باشد خطر

یا که شاید تنگ گردد سینه ات

زآنچه گویند اهل کبر و کینه ات

کز چه نامد بر تو گنجی ز آسمان

تا کنی انفاق آن بر مردمان

یا چرا نامد فرشته تا گواه

بر تو باشد در نبوّ ت از اِله

حاصل آنکه تو ممان باز ای رسول

از رسالت زین مقالات فضول

از تو جز انذار نبود بر عباد

تنگدل پس از چه گردی در نهاد

حق بود بر کلّ اشیاء کارساز

یا گواه جمله آن دانای راز

کافران گویند احمد بافته است

این سخنها را نه کز حق یافته است

گو شما آرید ده سوره چنان

بافته بر هم ز خویش اندر بیان

ده یکش را آورید اعنی شما

کافصحید از من بود گر افترا

هم بخوانید آنکه بتوانید هم

دون حق گر صادقید اندر همم

پس نکردند ار اجابت این گروه

آنچه را گفتید ز اتیان از وجوه

پس بدانید آنچه نازل بر نبی است

جمله بر علم الهی مبتنی است

وآن بود علمی که خلقان را به کار

باشد آن اندر معاش و در قرار

هم نباشد هیچ معبودی جز او

مسلمید آیا شما پس بی غلو

یا که داخل می شوید آیا شما

اندر اسلام از چنین امری به جا

هر که باشد از دنوّ همّتش

خواهد او بهرة جهان و زینتش

هم یقین بدهیم ایشان را تمام

ما جزاء کرده ها در هر مقام

یعنی آنانکه کنند اعمال نیک

بهر دنیا نی که بهر حال نیک

نیستشان مقصود هیچ از آخرت

تا که خواهند از خطائی معذرت

اجرشان را هم دهد حق در جهان

کاسته خود می نگردد هیچ از آن

این گروهند آن کسان کاندر قرار

نیستشان در آخرت الاّ که نار

شد تباه اعمال ایشان سر به سر

زآنکه جز دنیا نبُدشان در نظر

گشت باطل آنچه کردند از ریاء

چون بر اخلاص است طاعت را بناء

در قیامت گر نباشد طاعتی

مبتنی آن بر خلوص نیّتی

نیست اجری یا ثوابی بهر او

بوده اجرش در جهان عیش نکو

یا ثنائی مردم او را در عمل

کاین است مردی عابد و شیخی اجل

آمد آن یک در غزا بی امتناع

تا که گویندش بود مردی شجاع

وآن عطاء می داد بر مردم زیاد

تا که گویندش سخی طبع است و راد

وآن یکی بُد دائم الذکر و متین

تا که دین دارش شناسند و امین

بود و آن یک بس خلیق و بردبار

تا نماید خویش را کامل عیار

باطنش چون اژدها پُر زهر و سوز

ظاهرش چون گلستانی دل فروز

اصل، اخلاص است پس در هر عمل

نیست گر خالص ، بود مکر و دغل