گفتگوی حشر راحت از دل دیوانه ریخت
چشم ما خواب گرانی داشت این افسانه ریخت
خون بلبل را به جوش آورد گل را رنگ داد
در چمن هر قطره صهبایی که از پیمانه ریخت
عشق دل ها را فشرد و چشم ها را آب داد
گرچه از خم برد ساقی باده در پیمانه ریخت
سیل، راه خانهٔ ما را نخواهد یافت حیف
پیشتر از او در و دیوار این ویرانه ریخت
بر سر دامی که زاهد از ردایش کرده پهن
در فریب [و] گول مرغان سبحهٔ صد دانه ریخت
از ره هوش و دل و جان ای سعیدا گوش دار
کاین غزل از خامهٔ صائب عجب مستانه ریخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان حالتهای عاشقانه و عشقورزی میپردازد. او از تاثیر عشق بر دلها و چشمان سخن میگوید و اینکه چگونه عشق میتواند احساسات را تحریک کند. نیز به تصویرسازی از صحنههایی میپردازد، مانند ریختن خون بلبل و رنگ گرفتن گلها که به احساسات عمیق اشاره دارد. در نهایت، شاعر به حالت ویرانی و فریبهایی که زاهدان میسازند اشاره کرده و میگوید که این غزل از جانب صایب با حالتی متفاوت و شگفتانگیز سروده شده است.
هوش مصنوعی: گفتوگویی در زمینه روز رستاخیز باعث شد که درد و جنون در دل عاشق فرو بریزد؛ گوینده در این گفتگو به یاد آورد که چشمهایش خوابهای سنگینی را تجربه میکردند و این داستان را به زندگیاش ارتباط داد.
هوش مصنوعی: خون بلبل موجب شد که گل به رنگ درآید و در چمن، هر قطرهاي از شراب که از پیاله ریخته شد.
هوش مصنوعی: عشق میتواند دلها را به هم نزدیک کرده و احساسات عاطفی را به وجود آورد، به طوری که اشکها از چشمان جاری شود. حتی اگر شراب از ظرفی ریخته شود، این احساسات همچنان قوی و深 احساس میشود.
هوش مصنوعی: سیل نتواند به خانهٔ ما برسد، چون پیش از آن ویرانهٔ ما خراب شده است.
هوش مصنوعی: زاهد به خاطر فریب و فریب دادن پرندگان، دامی را که با ردایش گسترده، بر پا کرده، عدهای دانههای تسبیح به تعداد صد دانه در آن ریخته است. این عمل نشاندهندهی نیت فریب کارانه اوست.
هوش مصنوعی: ای سعیدا، با هوش و دل و جانت به این شعر گوش کن؛ زیرا این غزل به طور شگفتانگیزی از قلم صائب جاری شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پیش ساقی هر که آب رو درین میخانه ریخت
در دل پاک صدف چون ابر نیسان دانه ریخت
آسمان امروز با خونین دلان ناصاف نیست
لاله را در جام اول، درد در پیمانه ریخت
در گلوی شمع، اشک از تنگی جا شد گره
[...]
در دلم بگذشت و چشمم اشک بیتابانه ریخت
زاهدی را گویی از کف سبحهٔ صد دانه ریخت
خانه ام با سوختن خو کرده، گویا روزگار
رنگ این ویرانه از خاکستر پروانه ریخت
دست عقل از حلقهی آشفتگانم دور کرد
[...]
آه کامشب محتسب آب رخ میخانه ریخت
خون عشرت بر زمین بسیار بیرحمانه ریخت
تا به دام عشق او آرام گیرد مرغ دل
دیده ام از قطره های اشک آب و دانه ریخت
خون آدم ریختن بر خاک پیش خوی اوست
[...]
بسکه از طرز خرامت جلوهٔ مستانه ریخت
رنگ از روی چمن چون باده ازپیمانه ریخت
حسرت وصل تو برد آسایش از بنیاد دل
پرتوشمعت شبیخونی درین ویرانه ریخت
فکر زلفت سینهچاکان را ز بس پیچیده است
[...]
چرخ مینا رنگ هر زهری که در پیمانه ریخت
عشق او آورد و در کام من دیوانه ریخت
ریخت مرغ روح بیاندازه بر بالای هم
خط و خال او به هر جایی که دام و دانه ریخت
بس خرابی کرد چشمش با دل ما میتوان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.