گنجور

 
صائب تبریزی

ای دل عنان توسن طاقت نگاه دار

پاس شکوه عشق و محبت نگاه دار

از دست و پا زدن نرود کار عشق پیش

بی دست باش و دامن فرصت نگاه دار

صرف حضور قلب مکن درتلاش رزق

این نقد رابرای عبادت نگاه دار

تا دانه خاک خوردنگردد نمی دمد

یک چند، پا به دامن عزلت نگاه دار

زنهار درلباس شکایت مکن ز فقر

چون آب خضر پرده ظلمت نگاه دار

رنج زیادتی مکش از بهر آب و نان

تا ممکن است عزت قسمت نگاه دار

خواهی که در خزان نشوی بینوا چو سرو

در نوبهار دست سخاوت نگاه دار

عیسی به اوج چرخ به همت رسیده است

با هر دو دست دامن همت نگاه دار

این آبگینه ای است که صیقل پذیر نیست

ناخن ز داغ اهل سلامت نگاه دار

کشتی هزار شمع به دامن فشاندنی

یک شمع را به دست حمایت نگاه دار

زان پیشتر که خار ملامت ز پاکشی

ای گل ز خار دامن صحبت نگاه دار

بی پرده رو به عرصه روز جزا منه

خود را زچشم شور قیامت نگاه دار

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode