گنجور

 
صائب تبریزی

از ترکتاز غم دل من شاد می‌شود

معمور این خرابه ز بیداد می‌شود

از سختی دل است یکی لطف و قهر یار

یکدست خط ز خامه فولاد می‌شود

در شیشه است جلوه دیگر شراب را

از خط سبز، حسن پریزاد می‌شود

مهجور ساخت شکوه مرا از حریم وصل

ز آتش سپند دور به فریاد می‌شود

ناقص شود به سعی هنرور ز کاملان

سنگ آدمی ز تیشه فرهاد می‌شود

در خواجگی نمی‌شود آزاد هیچ کس

هرکس که بندگی کند آزاد می‌شود

بی‌یاد حق مباش درین دامگه که صید

غافل چو گشت قسمت صیاد می‌شود

ز اقبال بی‌زوال، سلیمان روزگار

سال دگر خلیفه، بغداد می‌شود

صائب کسی که بر خط فرمان نهاد سر

فرمانروای عالم ایجاد می‌شود

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode