خوشا رندی که در میخانه اش آن آبرو باشد
که چون از پا فتد بالینش از دست سبو باشد
گهی زانو به زانو با صراحی تنگ بنشیند
گهی همدست ساغر، گاه همدوش سبو باشد
بیا ای دردمی فکری به حال خاکساران کن
سر ما تا به کی از مغز خالی چون کدو باشد؟
زتاب عارضت آب طراوت سوخت در جویش
میان مردمان آیینه دیگر با چه روا باشد؟
سر خود گیر از بالین ما ای سوزن عیسی
که زخم سینه چاکان تشنه خون رفو باشد
پریشان گفتگویی کز خط تسلیم سر پیچد
بهل تا از رگ گردن طنابش در گلو باشد
زجسم خاکی خود زیر بار محنتم صائب
که می ترسم غبار خاطر آن تندخو باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.