در سر پل باده چون سیلاب می باید کشید
می به کشتی در کنار آب می باید کشید
می توان تا چشمی از روی گلستان آب داد
پرده نسیان به روی خواب می باید کشید
کم نه ای از بلبل و قمری درین بستانسرا
ناله ای چند از دل بیتاب می باید کشید
در سیاهی می کند می کار آب زندگی
در دل شبها شراب ناب می باید کشید
صحبت روشن ضمیران زنگ از دل می برد
باده روشن شب مهتاب می باید کشید
ساده کن از فلس خود را، ورنه از هر موجه ای
همچو ماهی وحشت قلاب می باید کشید
خون کنم دل را که تا این مایه تشویش هست
منت دلجویی از احباب می باید کشید
با لب لعل بتان افتاده صائب کار ما
تشنه ما را ز گوهر آب می باید کشید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شوخی میخانه از محراب می باید کشید
از سراب خشک، ناز آب می باید کشید
صحبت آیینه رویان زنگ از دل می برد
باده روشن شب مهتاب می باید کشید
می کند کار می و مطرب سرود بلبلان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.