گنجور

 
صائب تبریزی

آه سرم در تو ای آتش عنان خواهد گرفت

خون بلبل را خوان از گلستان خواهد گرفت

شعله حسن جهانسوزت فرو خواهد نشست

لاله ات را داغ حسرت در میان خواهد گرفت

سنبل زلفت ز یکدیگر پریشان می شود

هر گرفتاری به شاخی آشیان خواهد گرفت

سرمه آشوب خواهد ریخت از مژگان تو

ماه نو از دست ابرویت کمان خواهد گرفت

ملک حسنت را کز آن صبح تجلی گوشه ای است

لشکر خط قیروان تا قیروان خواهد گرفت

شعله واسوختن از سینه ها سر می کشد

آتش بیتابیت در مغز جان خواهد گرفت

بوسه دندان تغافل بر جگر خواهد نهاد

سجده احرام سفر زان آستان خواهد گرفت

رنگ ریزی های پی در پی تماشاکردنی است

در گلستانت دم سرد خزان خواهد گرفت

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode