چون کار دلم ز زلف او ماند گره
بر هر رگ جان صد آرزو ماند گره
امید ز گریه بود، افسوس! افسوس!
کآن هم شب وصل در گلو ماند گره
| 
                     | 
                غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات | 
| 
                     | 
                راهنمای نوار ابزار | 
| 
                     | 
                پیشخان کاربر | 
| 
                     | 
                اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر | 
| 
                     | 
                اعلانهای کاربر | 
| 
                     | 
                ادامهٔ مطالعه (تاریخچه) | 
| 
                     | 
                خروج از حساب کاربری گنجور | 
| 
                     | 
                لغزش به پایین صفحه | 
| 
                     | 
                لغزش به بالای صفحه | 
| 
                     | 
                لغزش به بخش اطلاعات شعر | 
| 
                     | 
                فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش | 
| 
                     | 
                فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط | 
| 
                     | 
                کپی نشانی شعر جاری در گنجور | 
| 
                     | 
                کپی متن شعر جاری در گنجور | 
| 
                     | 
                همرسانی متن شعر جاری در گنجور | 
| 
                     | 
                نشان کردن شعر جاری | 
| 
                     | 
                ویرایش شعر جاری | 
| 
                     | 
                ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری | 
| 
                     | 
                شعر یا بخش قبلی | 
| 
                     | 
                شعر یا بخش بعدی | 
چون کار دلم ز زلف او ماند گره
بر هر رگ جان صد آرزو ماند گره
امید ز گریه بود، افسوس! افسوس!
کآن هم شب وصل در گلو ماند گره



با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این اشعار، شاعر به غم و درد دل خود از عشق و وصال میپردازد. او میگوید چون عشق او باعث گره خوردن حالش شده، آرزوهایش در رگهایش به نوعی گرفتار و بسته مانده است. همچنین اشاره میکند که حتی امیدش از گریه هم در گلو باقی مانده و افسوس میخورد که شب وصال به دست نیامده و پس از آن نیز هنوز در قلبش گرهای وجود دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که آثار عشق او در دل من پیچیده و گره خورده است، در هر رگ جانم پر از آرزوهای مختلف است که به هم پیوستهاند.
هوش مصنوعی: امید به این بود که از اشکهایم چیزی بروز کند، ای کاش که اینطور نمیشد! دریغ که شب وصال نیز در گلویم گره خورده و باز نشده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.