گنجور

 
رضاقلی خان هدایت

از سیاحان بوده و در زمان اکبرشاه درهندوستان توقف نموده. شیخ فیضی دکنی به استادی وی معترف بوده و به کمالات عقلی متصف است. از اشعار او نوشته می‌شود:

گر جانب مسجد گذرم ور طرف دیر

هر جا که روم میلِ دلم سویِ تو باشد

شمع را ز آتش پروانه خبر نیست که هست

آتشِ شمع دگر، آتشِ پروانه دگر

مجنون به ره عشق ز سر کرده قدم رفت

دارم منِ دیوانه قدم بر قدمِ او

رباعی

زاهد تو زمستی منگر پستی ما

صرف ره نیستی شده هستیِ ما

مامست محبتیم و تو مستِ غرور

فرق است ز مستی تو تا مستیِ ما

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode