گنجور

 
رضاقلی خان هدایت

فاضلی آگاه و سخنوری صاحب جاه. اخسیکت از ولایت فرغانهٔ، ماوراءالنهر است. مدت‌ها در بلخ و هرات تحصیل نمود و چندی در آذربایجان بوده، مداحی اتابک ایلدکز می‌کرد. آخر دستِ ارادت به حضرت شیخ نجم الدین کبری داد و در حلقهٔ اهل سلوک و سیر قدم نهاد. عارف معارف لاهوتی و سالک مسالک ملکوتی گشت. در سنهٔ ۵۵۷ در خلخال درگذشت.

آن را که چار بالش عزت میسر است

گو پنج نوبه زن که شهِ هفت کشور است

بر شطِّ حادثات برون آید از لباس

کاول برهنگی است که شرط شناور است

٭٭٭

شادم به غم تو گرچه شادی

در مذهب عاشقان حرام است

٭٭٭

از غایت حسن تو وز غیرت چشمِ خود

پیدات نمی‌یابم پنهانت نمی‌بینم

گرچه ز تو می‌گویم در گفت نمی‌آیی

ورچه به تو می‌بینم چون جانت نمی‌بینم

٭٭٭

سوزیست مرا در دل اما نه چنان سوزی

سوزی که وجود من بر باد دهد روزی

٭٭٭

چهار چیز که اصل فراغتست و منال

نیرزد آن به چهار دگر در آخر حال

گنه به شرم ملامت، عمل به خجلتِ عزل

بقا به تلخیِ مرگ و طمع به ذُلِّ سؤال

رباعی

گه طعمهٔ مور اژدهایی سازی

گه از پر پشه‌‌ای همایی سازی

درهم شکنی کاسهٔ صد کسری را

تا دستهٔ کوزهٔ گدایی سازی