گنجور

 
 
 
سعدی

دوران بقا چو باد صحرا بگذشت

تلخی و خوشی و زشت و زیبا بگذشت

پنداشت ستمگر که جفا بر ما کرد

در گردن او بماند و بر ما بگذشت

مشتاق اصفهانی

زآنچه از ستمت بجان بیتاب گذشت

از چاره مرا کار بهر باب گذشت

رفت آنکه رسیده بود سیلم بکمر

اکنون چکنم که از سرم آب گذشت

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه