امرو بدینی آدِمْ که وی پریزا
منْ ندیمهْ یارْرهْ همه چی برازا
بال سْونِ ستُون و تنه تَنْ، سور آسا
قایمه کُمُونْ دارنی، دسْ ته مریزا!
وازَن دستهائیتْ زنّی وازنْ کرهوا؟
تا تفت نخری، وارنگ نریزی والا
ته بُووُگِلِ بُو آوره [اییاره] به من [مره] وا
امیر گنه که، مه جان تنه فدابا
صحبت ورفه روز خشه، صدا چنگ و نا
اسباب مهیّا، آراسته بو یکی جا
قُطْنی جومهْ خوخشه سُرین به بالا
نامرد فلک، چرْ ندارْنی مِهْ دلْ وٰا؟
مه دوست بییه که شییه بلند و بالا
یا اونکه ونی چاله، چشدار نه شهلا؟
یا دخت ختایی، بدن دارنه والا؟
مگر یوسفِ چیره خدا تره دا؟
شونه بکشی دوست کمند، سییوتا
گیتی بَدمهْ مِشْکْ، هرگه هاکنه وا
تو منه خجیره دوستْ، خدا مره (نره) دا
سی جانِ عاشقْ، مَسّهْ چِشِ فدا با!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
تا امروز آدمی را دیدهاید که مانند پریزاده باشد؟ / من باری را که برازندهی همه چیز باشد (چون یار خود) ندیدهام
بازویت ستونآسا و اندامت سروآسا است / کمان استواری داری، دستت مریزاد!
بادبزن به دست گرفتهای، چه کسی را باد میزنی؟ تا گرما (تلخی) نخوری بادرنگ تو والا و برجسته نمیشود.
بوی تو و بوی گل را باد برایم میآورد / امیر میگوید: جانم فدای تو باد!
همنشینی در روزهای برفی برازنده است و آوای چنگ و نای / وسایل شاید فراهم باشد و جایی آراسته
پیراهن قطنی کتانی خوب است که بلندیش از سُربن به بالا باشد /ای فلک نامرد! چرا دل گرفتهام را نمیگشایی؟
آن بلندبالایی که میخرامید، دوست من بود؟ / یا آنکه بینی فرو رفته داشت و چشمان شهلا؟
یا دختر ختایی است که انداموالایی دارد؟ / [محبوبم] مگر خداوند، زیبایی چهرهی یوسف را به تو داد؟
دوست تارهای کمند مشکین را شانه کشید / هرگاه که آن را بگشاید، به گیتی بوی مشک رها میشود (میپراکند)
تو دوست زیبا را خداوند به من اهدا کرد / جان سی عاشق (عشاق بسیار) فدای چشم تو باد!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.