گنجور

 
اوحدی

عارت آمد که دمی قصهٔ ما گوش کنی؟

قصهٔ غصه این بی‌سر و پا گوش کنی؟

پادشاهی تو، ازین عیب نباشد که دمی

حال درویش بپرسی و دعا گوش کنی

چه زیان دارد؟ اگر بی‌سر و پایی روزی

عرضه دارد سخنی وز سر پا گوش کنی

گوش بر قول حسودان مکن، ای رانه رواست

که صوابی بگذاری و خطا گوش کنی

با تو از راستی قد تو می‌باید گفت

کان چه از صدق بگویم به صفا گوش کنی

خلق گویند که: با او سخن خویش بگوی

من گرفتم که بگویم، تو کجا گوش کنی؟

به خدا، گر بودت هیچ زیان گر نفسی

قصهٔ اوحدی از بهر خدا گوش کنی