او شوی چو خود را تو از میانه بر گیری
در بها بیفزایی، تا بهانه بر گیری
سنگ و شانهای باید تا ز پا و سر گویی
پا و سر چو گم گردد سنگ و شانه برگیری
گر مقیم درگاهی خاک شو، که در ساعت
گردنت زند گر سر ز آستانه برگیری
دام شرک را دانه جز تو کس نمیبینم
گر ز دام در خوفی دم ز دانه برگیری
در سلوک این منهج گر به صدق میکوشی
تا ز راه دربندی دل ز خانه برگیری
گر چوما نه بیبرگی ساغری بیاشامی
هم چمان برون آیی، هم چمانه برگیری
اوحدی، خطا باشد قول جز درین پرده
گر صواب میجویی این ترانه برگیری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.