گنجور

 
اوحدی

دوستی با دشمنان ما مکن

سود ایشان و زیان ما مکن

خون من خوردی، دلم را غم بخور

دل ببری،قصد جان ما مکن

چون میانت خون ما ریزد، کمر

گو: فضولی در میان ما مکن

از لب خود کان دشمن بر میار

زهر قاتل در دهان ما مکن

ای که میرانی به دشنامم ز در

جز به شمشیر امتحان ما مکن

گر نبیند چشم ما جز روی تو

گوش بر آه و فغان ما مکن

راز عشقت گر بگویم آشکار

داروی درد نهان ما مکن

گر نمیرد اوحدی پیشت روان

هیچ رحمت بر روان ما مکن

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode