تیر تدبیر تو در کیش ندارم، چه کنم؟
سپر جور تو با خویش ندارم، چه کنم؟
خلق گویند که: ترکش کن و عهدش بشکن
ای عزیزان، چو من این کیش ندارم چه کنم؟
بزنی ناوک و دل شکر نگوید چه کند؟
بزنی خنجر و سر پیش ندارم چه کنم؟
طبعم اندیشهٔ سودای تو کردهاست و خطاست
چارهٔ طبع بداندیش ندارم چه کنم؟
طاقت ناوک چشم تو مرا نیست ولیک
چون زدی درد، جگر ریش ندارم چه کنم؟
جان فدا کردم و گفتی که: نه اندر خور ماست
در جهان چون من از این بیش ندارم چه کنم؟
هر که را دولت وصل تو بود محتشم است
این سعادت من درویش ندارم چه کنم؟
دی غمت گفت که بیگانه مشو با خویشان
من بیگانه سر خویش ندارم چه کنم؟
گشت قربان غمت اوحدی و میگوید:
تیر تدبیر تو در کیش ندارم چه کنم؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به درد و اندوه ناشی از عشق و جدایی میپردازد. او از تیر محبت معشوق شکایت دارد و میگوید که در برابر این عشق، ناتوان است و تدبیر و رای برای مقابله با آن ندارد. دیگران به او میگویند که از این عشق دست بردارد، اما او نمیتواند چون کیش عشق را پذیرفته است. همچنین از ناتوانی در تحمل دردهای ناشی از عشق سخن به میان میآورد و به بیکسی و دردی که از جدایی میکشد، اشاره میکند. در نهایت، شاعر به شدت اشتیاق و فدای خود برای عشق اشاره کرده و احساس ناکامی و نبود عزت در زندگیاش را ابراز میکند.
هوش مصنوعی: من در این راه هیچ ترفندی ندارم، چه کنم؟ من به حمایت تو هیچ وسیلهای ندارم، چه کنم؟
هوش مصنوعی: مردم میگویند که باید این عشق را رها کنی و وعدهات را بشکنی، اما من که این اعتقاد را ندارم، چه کار باید انجام دهم؟
هوش مصنوعی: اگر به قلب من زخم بزنی و من نتوانم از دردش سخن بگویم، چه باید بکنم؟ و اگر خنجری به من بزنی و من نتوانم سرم را بالا نگه دارم، چه باید کنم؟
هوش مصنوعی: طبیعت من به فکر و آرزوی تو مشغول شده است و میدانم که این اشتباه است، اما نمیدانم با این طبع بدبین چه باید بکنم؟
هوش مصنوعی: من طاقت و قدرت مقابل تیرکمان چشمان تو را ندارم، اما وقتی که تیر محبتت به قلبم مینشیند، جگرم را دردمند میکنی و نمیدانم چه باید بکنم.
هوش مصنوعی: من جانم را فدای تو کردم و تو گفتی که من شایسته تو نیستم. در این دنیا کسی مانند من وجود ندارد و من از این بیشتر ندارم، پس چه باید بکنم؟
هوش مصنوعی: هر کسی که به نعمت وصال تو دست پیدا کرده است، شخص با عزتی است. اما من درویش، از این سعادت محرومم و نمیدانم چه باید بکنم.
هوش مصنوعی: دیروز غم تو به من گفت که با بستگانم بیگانه نشو. اما من نمیتوانم با خودم بیگانه باشم، چه کار باید بکنم؟
هوش مصنوعی: اوحدی میگوید که من به خاطر غم تو حاضر به قربانی شدن هستم و از طرفی نمیدانم با این تیر اندیشه و تدبیر تو چه کار کنم، چون هیچ راهی برای فرار از آن ندارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.