ای کون و مکان از تو، اندر چه مکانی خود؟
مثل تو نمییابم، آخر به چه مانی خود؟
هر کس که تو میبینی حالی بتو میگوید:
من هیچ نمیگویم، دانم که تو دانی خود
چون ز آتش آن شادی رنگیم نیفزودی
زین دود که بر کردی رنگی برسانی خود
من فاش همی دیدم روی تو ز هر رویی
اکنون چو نظر کردم از دیده نهانی خود
کس را چو نمیخواهی کاگه شود از حالت
خواهی که نماند کس، تا شاد بمانی خود
همراه شوی با ما و آنگاه چو کار افتاد
در غم بهلی مار را، تنها بدوانی خود
چون اوحدی از بیشی عذر تو همی خواهد
دانم که بهر جرمش از پیش نرانی خود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.