گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اوحدی

دوشم از کوی مغان دست به دست آوردند

از خرابات سوی صومعه مست آوردند

هیچ می‌خواره ندارد طمع حور و بهشت

این بشارت به من باده پرست آوردند

ساقیانش، ز می عشق چو گردیدم مست

به می دیگرم از نیست به هست آوردند

زلف و خال و خط خوبان همه رنجست، آنها

از کجا این همه تشویش به دست آوردند؟

این شگرفان که نگنجند در آفاق از حسن

در چنین سینهٔ تنگ از چه نشست آوردند؟

قلب سالوس و ریا را نشکستند درست

مگر این قوم که در زلف شکست آوردند

اوحدی را چو ازین دایره دیدند برون

زود در حلقهٔ آن زلف چو شست آوردند