شمارهٔ ۴۹
زو چه میخواهی دلاگر نازوا استنغناست هست
بیوفا تنهاست دارو رنجش بیجاست هست
ایکه گوئی با اسیران شیوه های او چهاست
ناز هست و عشوه هست و هر چه رادارست هست
حال ما آن نازنین گرچه بداند نیست لیک
هر قدر گویند مستغنی و بی پرواست هست
چون فروزی عالمی راوه چه کم دار زحسن
چهره زیباست داری قامت رعناست هست
درد او در سینه میماند چه غم گرجان برد
آنچه ما را باعث آن آرمید نهاست هست
عرفی از بزمت اگر زاری کند بیوجه نیست
ناله بی اختیار و گریه بیجاست هست
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...