ز ننگ عافیت بازم دل شرمنده می سوزد
نه از دل گریه می جوشد، نه بر لب خنده می سوزد
چراغ روشن است ازعشق او درمجمع هستی
کز آواز فروغش می گدازد بنده، می سوزد
نه تنها عشق سوزد، ساکنان ملک هستی را
در این توفان آتش، رفته و آینده می سوزد
مکن بر عزت خود تکیه، عرفی، شرط عشق است این
که اکثر آبروی گوهر ارزنده می سوزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.