اهل همت لب از دعا بستند
کمر خدمت رضا بستند
گرد آیینه بود جاه جلال
باز آئین غم کجا بستند
مژده ریزند بر سر و دستار
کز گل فتنه دسته ها بستند
رفت هنگام بار سوختگان
داغ ها بر لب صبا بستند
ما کلید بهشت بشکستیم
در دوزخ به روی ما بستند
به عدم کی روان شوی عرفی
رو که دروازهٔ فنا بستند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.