آن کو چو من از عشق پریشان ننشیند
بر مسند توفیق شهیدان ننشیند
ای خضر شکستی به سرایت برسد، خیز
کاین تشنگی از چشمهٔ حیوان ننشیند
با آن که مغان را همگی مایهٔ شیداست
در دیر مگس بر لب مهمان ننشیند
گر چاشنی شربت درد تو بیابد
هرگز مگس دل به لب جان ننشیند
عرفی برو از میکدهٔ ما، که کس این جا
این زخم دل و چاک گریبان ننشیند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و تشنگی عاطفی است. شاعر میگوید که کسی که به عشق و شور و شوق خاصی نمیرسد، لایق دستیابی به موفقیتهای بزرگ نخواهد بود. او به خضر (نماد راهنمایی) اشاره میکند و از او میخواهد که بیاید تا این عطش عاطفی را برطرف کند، چون هیچکس جز او نمیتواند این درد را کم کند. همچنین شاعر به وضعیتی اشاره میکند که در آن، مغان (سرشناسها) در مکان مطلوبی قرار ندارند و حس شیدایی را از دست دادهاند. او در نهایت از میکده (محل خوشحالی) میخواهد تا راز دل و زخمهایی که دارد را برملا نکند، زیرا هیچکس نمیتواند احساسات واقعی او را درک کند.
هوش مصنوعی: کسی که مانند من از عشق آشفته نشود، نمیتواند بر اوج موفقیت شهیدان قرار گیرد.
هوش مصنوعی: ای خضر، اگر به سرای تو بیایم، باید بیدار و حاضرم، زیرا این تشنگی از چشمهٔ زندگی برطرف نمیشود.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه همهٔ مغان شاد و خوشحال هستند، اما مگس روی لب مهمانی که در محل نوشیدن باده است نمینشیند.
هوش مصنوعی: اگر طعم تلخ درد تو در شربت احساس شود، هرگز حشرهای نمیتواند بر لب جان تو فرود آید.
هوش مصنوعی: ای عرفی، از میخانه ما برو، زیرا هیچکس در اینجا دردی به دل و چاک گریبان من نمیسازد و نمیفهمد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.