گنجور

 
عبید زاکانی

علی‌الصباح که نرگس پیاله بردارد

سمن به عزم صبوحی کلاله بردارد

چکاوک از سرمستی خروش در بندد

ز شوق بلبل دلخسته ناله بردارد

به صد جمال درآمد عروس گل به چمن

صباش دامن گلگون غلاله بردارد

وجوه قرض میم هست لیک میترسم

که می‌فروشم نام از قباله بردارد

خنک نسیم بهاری که در جهد سحری

ز روی چون گل ساقی کلاله بردارد

خوشا کسی که در آن دم به بانک بلبل مست

ز خواب ناز نشیند پیاله بردارد

عبیدوار بزن پنج کاسه می کان می

ز پیش دل غم پنجاه ساله بردارد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode