صبر ما از دوستان ناممکن است
آشکارا و نهان ناممکن است
عشق بی تشنیع و بی تکلیف نیست
ور طمع داری همان ناممکن است
هیچ رحمش نیست بر فریاد من
خود رقیب مهربان ناممکن است
گرملامت رفت بر من گر جفا
عاشقی(بی) این آن ناممکن است
ورنه بار عشق بایستی کشید
احتمال از ناتوان ناممکن است
گر کسی را طاقت تسلیم نیست
از قضا کردن کران ناممکن است
چون عصای موسی اژدرها شدن
چوب دست هر شبان ناممکن است
آرزومندم ولی پیرانه سر
اتصالم با جوان ناممکن است
عاشقی، مستی ، ز دنیا فارغی
چون نزاری در جهان ناممکن است
جان جان ها چیست جام جان فزا
زندگی بی جان جان ناممکن است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.