شمارهٔ ۱۰۲۵
مجنون در لیلی زد فرهاد در شیرین
اینجا سخنی دیدم همچون شکر شیرین
کو زیدی و شاووری کز روی جوان مردی
گوید سخن لیلی آرد خبر شیرین
خسرو ز سر نخوت مغرور کله داری
فرهاد به جان بسته بر جان کمر شیرین
آبشخور اگر آرد بیرون ز صفاهانم
این بار فرود آیم بر خاک در شیرین
با آن که شود بی شک در خون من بی دل
هیهات اگر افتد بر من گذر شیرین
با من به ترش رویی گو تلخ مگو حاسد
گر شور کنم شاید اندر نظر شیرین
تلخ است چنان عیشی ای دوست که لاتسأل
وقت است نزاری را رفتن به سر شیرین
تا عشق برون آرد از سر هوست یارا
اوقات نزاری خوان چند از سمر شیرین
با دو بار کلیک بر روی هر واژه میتوانید معنای آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شمارهگذاری ابیات | وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب) | شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
برای معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است اینجا کلیک کنید.
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.