با دو حکیم از سر همخانگی
شد سخنی چند ز بیگانگی
لاف منی بود و توی برنتافت
ملک یکی بود و دوی برنتافت
حق دو نشاید، که یکی بشنوند
سر دو نباید، که یکی بدروند
جای دو شمشیر نیامی که دید؟
بزم دو جمشید مقامی که دید؟
در طمع آن بود دو فرزانه را
کز دو یکی خاص کند خانه را
چون عصبیت کمر کین گرفت
خانه ز پرداختن آیین گرفت
هر دو به شبگیر نوایی زدند
خانه فروشانه صلایی زدند
کز سر ناساختگی بگذرند
ساختهٔ خویش دو شربت خورند
تا که درین پایه قویدلترست؟
شربتِ زهرِ که هلاهلترست؟
مُلک دو حکمت به یکی فن دهند
جانِ دو صورت به یکی تن دهند
خصم نخستین قدری زهر ساخت
کز عفنی سنگِ سیه را گداخت
داد بدو «کاین میِ جانپرورست
زهر مدانش که بِه از شکرست»
شربت او را سِتَد آن شیرمرد
زهر به یاد شکر آسان بخورد
نوشگیا پخت و بدو درنشست
رهگذر زهر به تریاک بست
سوخت چو پروانه و پر بازیافت
شمعصفت باز به مجلس شتافت
از چمن باغ یکی گل بچید
خواند فسونی و بر آن گل دمید
داد به دشمن ز پی قهر او
آن گل پُرکارتر از زهر او
دشمن از آن گل که فسونخوان بداد
ترس بر او چیره شد و جان بداد
آن به علاج از تن خود زهر برد
وین به یکی گل ز توهّم بمرد
هر گل رنگین که به باغ زمیست
قطرهای از خون دل آدمیست
باغ زمانه که بهارش تویی
خانهٔ غم دان که نگارَش تویی
سنگ درین خاک مُطَبَّق نشان
خاک برین آب معلق فشان
بگذر ازین آب و خیالات او
بر پر ازین خاک و خرابات او
بر مه و خورشید میاور وقوف
مه خور و خورشید شکن چون کسوف
کاین مه زرین که درین خرگه است
غول ره عشق خلیل اللهست
روز تو را صبح جگرسوز کرد
چرخت از آن روز بدین روز کرد
گر دل خورشید فروز آوری
روزی از این روز به روز آوری
اشک فشان تا به گلاب امید
بِستُری این لوح سیاه و سفید
تا چو عملسنج سلامت شوی
چرب ترازوی قیامت شوی
دین که قوی دارد بازوت را
راست کند عدل ترازوت را
هیچ هنرپیشهٔ آزاد مرد
در غم دنیا غم دنیا نخورد
چونکه به دنیاست تمنا تو را
دین به نظامی ده و دنیا تو را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، دو حکیم که در یک خانه با هم زندگی میکنند، درباره بیگانگی و اختلاف سخن میگویند. آنها به یکدیگر تعرض نمیکنند و میفهمند که دو پادشاه نمیتوانند در یک سرزمین حکومت کنند. در این راستا، هر یک از آنها به دنبال راهی هستند که اختلافات خود را حل کنند.
با هم به توافق میرسند تا از تحمل کینههای گذشته بگذرند و به دوستی نزدیک شوند. آنها در این راه شربتی را مینوشند که ظاهراً زهر است، اما به یاد شکر برای آن، آسانتر آن را میخورند. یکی از آنها با انتشار فسون گل، دشمن را میترساند و به پیروزی میرسد.
در نهایت، شاعر به عظمت عشق و حقیقت اشاره میکند و بر لزوم امید و تلاش برای اصلاح دنیا تأکید میورزد. او به این نتیجه میرسد که با دیدهای مثبت و دوری از غم و اندوه میتوان به عدالت و موفقیت دست یافت.
هوش مصنوعی: دو حکیم با هم زندگی میکردند و درباره موضوعاتی گفت و گویی داشتند که نشاندهنده ارتباط و نزدیکی بین آنها بود.
هوش مصنوعی: خودستایی من بود و تو آن را نپذیرفتی. ملک و سلطنت یکی بودند، اما تو نتوانستی دوگانگی آنها را بپذیری.
هوش مصنوعی: حق دو تا نیست که هر دو بر اساس آن شنیده شوند، چرا که دوگانگی در این مورد جایز نیست و نباید وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: آیا میتوان جایی را تصور کرد که دو شمشیر در آن وجود نداشته باشد؟ آیا میتوان بزم و جشن دو جمشید را در جایی دید؟
هوش مصنوعی: دو انسان باهوش در تلاش بودند تا خانهای خاص و منحصر به فرد بسازند که از دو نفر به یکی برسد.
هوش مصنوعی: وقتی که خشم و انتقام خواب را از چشمان انسان میگیرد، او دیگر توانایی پرداختن به کارهای روزمره و رعایت آداب زندگی را نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: آنها در آستانه شب، شروع به نواختن کردند و صدای موزون و دلنشینی به راه انداختند.
هوش مصنوعی: از سر ناآگاهی مشکلات خود را کنار میگذارند و از خوشیهای زندگی لذت میبرند.
هوش مصنوعی: چه کسی در این مقام قویتر و شجاعتر است؟ آیا نوشیدن زهر از شربت شیرین برای او آسانتر است؟
هوش مصنوعی: دو حکمت و علم به یک هنر واحد منتقل میشود و دو صورت یا شکل مختلف در یک جسم و وجود یکپارچه میشوند.
هوش مصنوعی: دشمن نخستین، نوعی زهر درست کرد که از بوی ناخوشایند آن، سنگ سیاه را ذوب کرد.
هوش مصنوعی: داده شد به او که این نوشیدنی که روح را شاداب میکند، سم به حساب نیاور، زیرا از شکر هم بهتر است.
هوش مصنوعی: شیرمردی که زهر را به یاد طعم شیرین شکر مینوشد، به راحتی شربت او را مینوشد.
هوش مصنوعی: نوشگیا پخته شده و در آنجا نشسته است، در حالی که فردی از راه میرسد و زهر را با تریاک ترکیب میکند.
هوش مصنوعی: پرندهای که در آتش عشق سوخت، مانند پروانهای که در برابر شمع میسوزد، دوباره به کنار شمع بازگشت و به جمع دوستانش پیوست.
هوش مصنوعی: از باغ چمنی یک گل چید و بر آن دمید، و آن گل را به نغمهای زیبا زنده کرد.
هوش مصنوعی: به خاطر انتقام از دشمن، به او گلی داده شد که از زهر نیز مؤثرتر است.
هوش مصنوعی: دشمن از زیبایی آن گل که به او جادوگری کرده بود، به شدت ترسیده و در نتیجه جان خود را از دست داد.
هوش مصنوعی: یک نفر با تدبیری که داشت، از زهر بدنش را نجات داد و دیگری به خاطر یک تصور نامناسب، به دردسر افتاد و از پا درآمد.
هوش مصنوعی: هر گل زیبا و رنگارنگی که در باغ میبینی، نشانهای از احساسات و رنجهای عمیق انسانهاست.
هوش مصنوعی: در باغ زندگی که بهار آن تو هستی، بدان که خانه غم و اندوهش نیز تویی.
هوش مصنوعی: سنگی در این خاک است که نمایانگر خاک بالاست و همانطور که آب به طور معلق فرو میریزد.
هوش مصنوعی: بگذار تا از این افکار و اندیشهها عبور کنی و بر این دنیا و نابسامانیهای آن تمرکز کنی.
هوش مصنوعی: به آسمان و افقهای دور توجه نکن، چرا که مانند خورشید و ماه هستند که گاهی تحت تأثیر یکدیگر قرار میگیرند و ناپدید میشوند.
هوش مصنوعی: این مه درخشان که در این مکان است، نمادی از عشق عمیق و غیرقابل دسترسی خلیل الله (حضرت ابراهیم) میباشد.
هوش مصنوعی: روز تو را صبحی تلخ و دردناک کرد و سپس چرخ زندگیات از آن روز به این روز تغییر کرد.
اگر دلی نورانی و خورشیدفروز داشتهباشی، از این روز است که میتوانی روزیات را بهدست بیاوری. (روز در «این روز» هم بهمعنی خورشید است و هم روز گاه)
هوش مصنوعی: با اشکهای خود بکوش تا این صفحه تاریک و روشن را به عطر امید آغشته کنی.
چربترازو: کسی که ترازویش میچربد، کسی که کفه ترازویش سنگین است.
هوش مصنوعی: اگر دین و ایمان قوی داشته باشی، خواهی توانست به عدالت و انصاف در زندگی خود پایبند بمانی و آن را به درستی حفظ کنی.
هوش مصنوعی: هیچ هنرمند باشفافیتی در دنیا نباید به مشکلات و غمهای آن دل بسپارد.
هوش مصنوعی: هرگاه که در این دنیا آرزوی تو را دارم، دین را به نظامی بده و دنیا را به تو.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.