گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
نظامی

ای سپر افکنده ز مردانگی

غول تو بیغولهٔ بیگانگی

غَرّه به مُلکی که وفا‌ییش نیست

زنده به عمری که بقا‌ییش نیست

پی سپر جرعه می‌خوارگان

دستخوش بازی سیارگان

مصحف و شمشیر بینداخته

جام و صراحی عوضش ساخته

آینه و شانه گرفته به دست

چون زن رعنا شده گیسو پرست

رابعه با رابعِ آن هفت مرد

گیسوی خود را بنگر تا چه کرد

ای هنر از مردی تو شرمسار

از هنر بیوه زنی شرم دار

چند کنی دعوی مرد افکنی

کم زن و کم زن که کم از یک زنی

گردن عقل از هنر آزاد نیست

هیچ هنر خوب‌تر از داد نیست

تازه شد این آب و نه در جوی توست

نغز شد این خال و نه بر روی توست

چرخ نه‌ای محضر نیکی پسند

نیک دراندیش ز چرخ بلند

جز گهر نیک نباید نمود

سود توان کرد بدین مایه سود

نیست مبارک ستم انگیختن

آب خود و خون کسان ریختن

رفت بسی دعوی از این پیشتر

تا دو سه همت به‌هم آید مگر

داد کن، از همت مردم بترس

نیمشب از تیر تَظَلُّم بترس

همت از آنجا که نظرها کند

خوار مدارش که اثر‌ها کند

همت آلوده آن یک دو مرد

با تن محمود ببین تا چه کرد

همت چندین نفس بی‌غبار

با تو ببین تا چه کند روز کار

راهروانی که ملایک پِی اند

در ره کشف از کَشَفی کم نِی اند

تیغ ستم دور کن از راهشان

تا نخوری تیر سحر‌گاه‌شان

دادگر‌ی شرط جهان‌داری است

شرط جهان بین که ستمکاری است

هر که در این خانه شبی داد کرد

خانهٔ فردای خود آباد کرد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode