گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
نیر تبریزی

برادر ایمنم با تو در ایندشت

چو نالان بلبلی برطرف گلگشت

خوشم با تو کنون اما دریغا

که باید رفتن و واهشتن ایندشت

برادر چون کشم تنگت در آغوش

که خود زخم است از پا تا بناگوش

همه پیکان و تیر آید بخوابم

چو شب گیرم خیالت را در آغوش

برادر گلشن از تو گلخن از من

ره شام و جفای دشمن از من

بگلگشت جنان بالیدن از تو

بکنج بیکسی نالیدن از من

برادر غم یکی بودی چه بودی

اگر درد اندکی بودی چه بودی

غریبی و یتیمی و اسیری

از این سه گر یکی بودی چه بودی

برادر خواهری کش باب دلسوز

بدامن پرویدستی شب و روز

چنان دور از تو پاکوب بلا شد

که خون گرید بحالش دشمن امروز

برادر از جهان دل در تو بستم

ز دنیا رشتۀ الفت گسستم

گلی ناچیده زین باغ ایدریغا

ز دامان تو ببریدند دستم

برادر درد ها در سینه دارم

که بر خود سوزم و گفتن نیارم

برادر رفتی و آخر ندیدی

که چون شد کشته باب غمگسارم

برادر طاقتم بالله سر آمد

بنای صیرم از پای اندر آمد

سری بردار و یکدم در برم گیر

که قاتل در کف اینکه خنجر آمد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode