بر این جای از این کتاب سخن اندر کارکن و کارپذیر واجب آمد گفتن، از بهر آنکه ترکیب بر مرکَّب از مرکِب پدید آید و مرکِّب فاعل است و مرکَّب منفعل است. و این (از کتاب های خدای است – سبحانه - ، از بهر آنکه چو جوهری فعل پذیر ظاهر است، این جوهر همی ثابت کند سوی ما مر) جوهری را که فاعل است، از بهر آنکه انفعال اندر او ثابت است. وز بهر آن گفتیم که این از نبشته های خدای است (که نبشته گفتاری باشد از نویسنده) که آن گوینده مر آن گفتار را جز بدان عبارت نگوید، چنین که صانع حکیم بدانچه جوهری منفعل پدید آورده است مر آن را نبشته (کرده است که بدان) نبشته همی گوید که فاعلی هست که فعل حق مر او راست، تا چو خردمندان اندر جوهر منفعل نگرند، غرض نویسنده او را به اثبات (فاعل از) او بر خوانند، و ما به جای خویش (از این کتاب) اندر کتاب خدای (تعالی) سخن در (شرح) گوییم.
(و اکنون گوییم) که فعل پذیر اول هیولی اول است و آن چیزی است که پدید آمدن او به صورت عالم بوده است، و فاعل نخستین صانع حکیم است – اعنی مرکب این جسم کلی است که عالم است – و او جفت کننده صورت است با هیولی و پدیدآرنده است مر هیولی را به صورت های نخستین – که آن طول و عرض و عمق است که جسم جسمی بدان یافته است – و صورت اثر فاعل است اندر منفعل که به صورت پدید آید. و برهان بر درستی (این) قول آن است که ظهور مصنوعات به پذیرفتن ایشان است مر صنع را از صانع خویش، و هر صانعی بر مصنوع خویش مقدم است – هم تقدم زمانی و هم تقدم شرفی – و وجود هر مصنوعی بدان صورت است که آن اثر صانع اوست اندر او. و چو حال این است، پیدا آمد که وجود هیولی بدان صورت است که او اثر است از صانع جسم و آن عظم اوست و صانع جسم مقدم است بر هیولی و صورت، هم به زمان و هم به شرف.
پس هیولی که آن عینی فعل پذیر است و ظهور او به پذیرفتن اوست مر فعل را، آغاز انفعال است و صورت که او عین فعل است و پدید آرنده هیولی است، آغاز فعل است از فاعل. آن گاه جسم مطلق پس از آن منفعل دوم است بدانچه صورت های دوم – و آن پنجم صورت است از فلکی و آتشی و هوایی و آبی و خاکی – بر او پدید آمده است که جسم است. و بدین صورت ها جسم به پنج قسم شده است و هر یکی از آن اندر مکانی که آن بدان مخصوص است بدین صورت های دوم ایستاده است.
و مر هر پنج قسم را تکیه بر مرکز است بی هیچ خلاف، نه چنانکه طبایعیان گفتند که خاک و آب را میل سوی مرکز است و مر باد و آتش را میل سوی حاشیت عالم است. و برهان بر درستی این قول آن است که هم چنانکه اگر مر جزوی را از زیر آن جزو خاک یا آب که بر روی زمین است بیرون کنیم آن جزو برین سوی مرکز فرو شود، (نیز) اگر مشتی خاک را یا کوزه آب را از روی زمین یا از روی دریا برگیریم، هوا نیز بدان جای فرو شود و به جای آن خاک و آب (برگرفته) بایستد، و این حال دلیل است بر آنکه اگر هوا را از زیر آتش بیرون کنیم، آتش نیز فرود آید. پس پیدا شد که مر (همه) اجسام را میل سوی مرکز عالم است. و حرکت آتش بدان وقت که ما مر او را در هیزم یا در چیزی خاکی و آبی بر خاک ببندیم سوی مکان خویش بشتابد، هم چو حرکت سنگ است که مر او را به قهر سوی مکان آتش براندازیم تا به شتاب (فرود) آید. و بر شدن هوا از زیر آب تا از آب فرو گذرد و بر شدن آتش از زیر هوا تا از هوا بر گذرد، نه بدان است کز مرکز عالم همی بگریزد، بل که (همی) خواهند که بر مرکز بدان ترتیب ایستند که مرکِب ایشان مر ایشان را از آن ترتیب داده است. آن گاه بسایط طبایع سپس از این صورت های دوم منفعل است بدانچه مر صورت های نبات را پذیرنده است، و باز نبات سپس (از آن) مر صورت های حیوان را پذیرنده است. پس گوییم که صورت های اشخاص موالید مر هیولی را سیوم صورت است، از بهر آنکه هیولی از نخست مر طول و عرض و عمق را پذیرفت تا به صورت جسمی پدید آمد (و پس از آن مر صورت های مفردات طبایع را پذیرفت – از گرمی و سردی و تری و خشکی – تا طبایع گشت و اندر جای های خویش بایستاد و سه دیگر مر صورت های شخصی را پذیرفت.)
پس گوییم کز طبایع (که آن سیوم درجه منفعل است، آنچه به مرکز نزدیک تر است انفعال او قوی تر است. چنانکه مر خاک را جز از انفعال چیزی نیست و همه فعل ها) بر او قرار گیرد و چیزی نیست مه خاک اندر او فعل کند، و آب کز او برتر است، انفعال او کمتر است و مر او را اندکی (فعل است. نبینی که مر خاک را) از جایی به جایی گرداننده است و مر خاک را نیز آب همی که آن دل زمین است نبات و حیوان به هوا بریزد به ترکیب به یاری آتش؟ و باز هوا کز آب برتر است انفعال او کمتر است و اندر او از فاعل نخستین قوت بیشتر است از آنکه اندر آب است. نبینی که او با آتش که مر او را فعل (قوی تر است) و به فاعل نخستین نزدیک تر است آمیزنده است و مر او را بر فعل یاری دهنده است؟ تا چو به فلک رسیم همی بینیم که مر او را از انفعال نصیبی سخت اندک است و فعل دایم و تمام مر او را همی بینیم، چنانکه مر انفعال تمام را اندر خاک همی یابیم، وز بهر آن چنین است که فلک به صانع نخستین نزدیک است وز مکان جوهری که منفعل تمام اوست و آن خاک است، به غایت دور است. وز بهر آن گفتند پیغامبران (ع)که خدای بر آسمان است، وز حکیم عاقل هم چنین واجب آید گفتن و چنین شایست اشارت کردن مر عامه را سوی خدای تعالی، هر چند که او – جلت قدرته – آفریدگار جواهر لطیف است و لطایف از مکان بی نیازند، از بهر آنکه صنع به خدای تعالی منسوب است و تاثیرات اندر متاثرات بر مرکز از حواشی عالم پیوسته شده است. و حکمای دین حق مر فلک الاعظم را کرسی خدای گفتند بدانچه آثار الهی از آنجا به مرکز عالم آینده است، با آنکه جملگی جسم فعل پذیر است و لیکن انفعال اندر بعضی از اجسام کمتر است و اندر بعضی بیشتر است.
پس گوییم که هر جوهری که اندر او انفعال کمتر است، بر اندازه آن که مر او را کمی اندر انفعال است، اندر او (آن) فعل بیشتر است، چنانکه چو مر جوهر آب را انفعال کمتر از خاک است بدانچه از آب به تنهایی صورتی نیاید چنانکه از جواهر خاکی همی آید، اندر آب بعضی از فعل است بدانچه مر خاک را اندر صورت های نبات و حیوان به جانب های مختلف همی آب برد تا مر خاک را که درشت و ریزنده است، همی نرم و پیوسته کند. و هم این است حال دیگر اجسام، از بهر آنکه مر آتش را گرمی و خشکی صفات و صورت های جوهری اند که تمامی او بدیشان است، پس آتش با آنکه مر او را فعل است اندر اشخاص جزوی، با خاک و آب آمیزنده است تا به گرمی خویش مر خاک و آب سرد را همی به هوا برکشد به یاری دادن هوا مر او را و خاک و آب سرد مر قوت آتش قوی را ضعیف کند تا او بدیشان منفعل شود. پس پدید آمد که آتش و هوا نیز منفعلان اند و لیکن انفعال ایشان کمتر است از انفعال خاک و آب، و فعل اندر ایشان بیشتر است. و قوت های افلاک و انجم نیز اندر موالید عالم آینده است و بدین روی افلاک و انجم مر ایشان را انفعال باشد، (اعنی چو فعل ایشان به موالید رسد، از فعل فرو مانند و آن مر ایشان را انفعال باشد.)
و نیز افلاک و انجم که امروز مر ایشان را انفعال نیست و فعل هست، با این بسایط طبایع که مر ایشان را انفعال هست و فعل نیست، از صانع حکیم اندر مرتبت عدل برابرند، از بهر آنکه افلاک و انجم سپس از انفعال جسمی (و انفعال پذیرفتن مفردات طبایع)، انفعال تشکیل و تصویر یافته اند تا مشکل و ملون و مقدرند به مقادیرمتفاوت، چنانکه یکی از آن به مقداری عظیم است چو قرص خورشید و یکی به مقداری خرد است چو نقطه سها و جز آن، و طبایع بسیط سپس از انفعال جسمی و انفعال پذیرفتن مفردات طبایع، انفعال تشکیل و تصویر (و تقدیر) نیافته اند، لاجرم امروز این فرودینان که (انفعال سیوم نیافته اند منفعل اند و آن برینان که سیوم انفعال یافته اند فاعلند تا بر مرتبت عدل راست باشند.)
و چو ظاهر کردیم که جملگی اجسام اندر مراتب خویش فعل پذیرانند، درست شد که فاعلی مطلق هست بی هیچ (انفعالی و او نه جسم است.) و بهره یافتن این منفعلات برین – چو افلاک و انجم و آتش اثیر – از فعل، دلیل است بر نزدیکی ایشان به فاعل مطلق، چنانکه بی نصیبی (این منفعل) فرودین – که خاک است – از فعل، دلیل است بر دوری او از فاعل حق. و نیز اختصاص هر یکی از این فاعلان جسمی – که اندر منفعلات (جزوی) با فاعل نخستین شریکانند – به فعلی که آن فعل متعلق است به حرکت قسری که آن را همی طبیعی گویند، دلیل است بر انفعال ایشان به جملگی، از بهر آنکه هر یکی از این فاعلان پذیرفته اند مر آن تخصیص را از مخصص خویش و بدان منفعل گشته اند. پس گوییم که انفعال خاک و آب بدانچه مر صورت های شخصی را بپذیرفتند از طبایع مطلق، همان انفعال است که باد و آتش پذیرفته اند مر آن فعل را که یافته اند از فاعل حق و همان انفعال است که افلاک و کواکب بدان مخصوص اند از اثر کردن از آن قوت ها که بدیشان رسیده است از موثر نخستین بی هیچ تفاوتی، بل (که) آن انفعال که افلاک و انجم بدان مخصوص است قوی تر از آن است که خاک و آب همی بدان مخصوص شود. نبینی که آن صورت ها پاینده گشته است و این صورت ها استحالت همی پذیرند؟ وز بهر آن چنین است که آن صورت ها اندر آن اجسام بی میانجی حاصل شده است و اندر این اجسام به میانجیان (به) حاصل شود. و پس از آنکه انفعال فلک و کواکب آتش و باد را یاد کردیم، گوییم که فرو ماندن فاعلان جسمی از منفعلات خویش تا مر کلیت آن را صورت نتواند کرد – اعنی مر خاک و آب را پس از آنکه همگی آن آراسته است مر پذیرفتن فعل را – دلیل است بر تاثیر این منفعلات فرودین اندر آن فاعلان برین، بر مثال فعل چوب تر اندر کارد تیز به کند کردن مر آن را و انفعال کارد از چوب پس از آنکه فاعل باشد اندر او. و فرق به میان فاعل و منفعل آن است که منفعل مر صفات فاعل را بپذیرد چو به فاعل پیوسته شود – یا به ذات یا به میانجی - ، چنانکه آهن مر گرمی و روشنی را از آتش بپذیرد و جسم مر حرکت و ارادت را از نفس بپذیرد، و فاعل مر صفات منفعل را نجوید و نگیرد. پس گوییم که افلاک و کواکب مر صانع حکیم را میانجیان نخستین اند اندر مصنوعات جزوی، از آن است که مر صفت همیشگی را اندر دایمی بر فعل از او یافته اند و دیگر فاعلان که فرود از آنند بر اندازه نزدیکی ایشان بدو مر فعل را و صفت را از او گرفته اند و هر یکی بر اندازه خویش فعل همی کند، چنانکه خدای تعالی همی گوید، قوله: (قل کل یعمل علی شاکلته فربکم اعلم بمن هو اهدی سبیلا).
پس گوییم که تا صانع عالم صانع است، افلاک فساد نپذیرد. و دلیل بر درستی این قول آن است که آنچه از مطبوعات همی به فاعلان طبیعی نزدیک شوند، صفات او را همی بگیرند و تا بدان پیوسته باشند آن صفات از ایشان جدا نشود، چنانکه سنگ و آهن و هوا و جز آن تا به آتش (نزدیک باشند که فاعل طبیعی است روشن و گرم باشند هم چو آتش، و اگر از آتش هرگز جدا نشوند و از او دور نمانند روا نباشد که هرگز سرد و تاریک شوند، اما اگر صانع عالم) از صنع باز ایستد، واجب آید که مر فلک را فعل نماند و چو فعلش نماند هستیش نیست شود، (از بهر آنکه پیش از این درست) کردیم که مر وجود او را علت این فعل است کز او همی آید و بر این صورت موجود شده است و آنچه مر وجود (او را علت) فعلی باشد کز او آید، اگر فعل از او بشود، وجود او عدم شود، از بهر آنکه فعل و نافعل متقابلان اند چو وجود و عدم، و اگر صانع حکیم از صنع باز ایستد آن گاه او نه صانع باشد و اگر چنین (باشد،) مر فلک را که بدو نزدیک است و وجود به صنع او یافته است فعل نماند و چو فعلش که وجودش بدان است نماند، مر ذات او را هستی نماند. و این خواستیم که بگوییم. و لله الحمد.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن به بررسی مفهوم فاعل و منفعل و تأثیرات آنها بر یکدیگر پرداخته شده است. نویسنده توضیح میدهد که هر ترکیبی از وجودات، ترکیبی از فاعل و منفعل است. فاعل به معنای ایجادکننده و منفعل به معنای پذیرنده فعل است. به تفصیل بیان میشود که هیولی (عناصر اولیه) به صورتهای مختلفی شکل میگیرد و فاعل نخستین، که همان صانع حکیم است، به ایجاد این اشکال کمک میکند.
نویسنده همچنین به پنج عنصر اصلی (آب، خاک، آتش، باد و فلک) اشاره میکند و توضیح میدهد که هر یک از این عناصر در رفتار و انفعال خود به مرکز عالم گرایش دارند. این اجسام با توجه به نزدیکی یا دوریشان به فاعل مطلق، انفعال و فعل متفاوتی دارند. هرچه انفعال کمتر باشد، فعل بیشتر و قویتر است.
نویسنده بر این نکته تأکید میکند که وجود هر موجودیتی ناشی از فعل فاعل است و با توقف فعل، وجود آن موجود نیز ناپدید میشود. بنابراین، فاعل مطلق (خدای تعالی) باید دائماً در حال فعل باشد تا اجسام بتوانند وجود داشته باشند و از فاعلیت خود بهرهمند شوند. در نهایت، نویسنده بر اهمیت ارتباط میان اجسام و صانع حکیم تأکید میکند و این نظر را به عنوان نتیجهگیری نهایی خود ارائه میدهد.
هوش مصنوعی: در این بخش از کتاب، لازم است درباره تأثیرگذار و تأثیرپذیر صحبت کنیم. چرا که ترکیب از فاعل و مفعول ایجاد میشود، به طوری که فاعل تأثیرگذار و مفعول تأثیرپذیر است. همچنین این نکته قابل ذکر است که جوهری که تأثیرپذیر است، نشاندهندهای از این حقیقت است که در آن، تأثیرپذیری وجود دارد. به همین نسبت، این مطالب از نوشتههای الهی است، چرا که هر جوهری در حالت تأثیرپذیری، وجود خود را برای ما ثابت میکند. نویسنده این متن، به طریقی بیان کرده که فاعل باید در اینجا شناخته شود، زیرا خردمندان وقتی به جوهر تأثیرپذیر نگاه میکنند، هدف نویسنده روشن میشود. ما نیز در ادامه این بحث، به بررسی این مفاهیم در کتاب الهی خواهیم پرداخت.
هوش مصنوعی: اکنون میگوییم که فعل پذیر اول هیولی اولیه است، که به معنای ظهور او به صورت عالم میباشد. فاعل نخستین، یعنی صانع دانا، مرکب از این جسم کلی است که عالم نامیده میشود. او صورت را با هیولی ترکیب میکند و هیولی را به صورتهای اولیهای همچون طول، عرض و عمق – که جسم به واسطه آنها شکل میگیرد – ایجاد میکند. صورت، اثر فاعل است و در عنصر پذیرنده به ظهور میرسد. برهان بر صحت این گفته آن است که مصنوعات تنها به دلیل پذیرش خود از صانع به وجود میآیند و هر صانعی نسبت به مصنوع خود مقدم است، هم در زمان و هم از نظر ارزش و شرافت. وجود هر مصنوع به صورتی است که آن نمایانگر اثر صانعش در آن است. با توجه به این وضعیت، واضح است که وجود هیولی به صورتی است که اثر صانع جسم و عظمت اوست و صانع جسم از نظر زمان و ارزش، بر هیولی و صورت مقدم است.
هوش مصنوعی: هیولی که به عنوان یک موجود عینی شناخته میشود، با پذیرش و دریافت فعل، آغازگر انفعال است. در حالی که صورت، که به معنای عین فعل است و هیولی را شکل میدهد، آغازگر فعل از سمت فاعل به شمار میآید. بعد از این، جسم مطلق به عنوان موجودی منفعل دوم به حساب میآید، زیرا صورتهای دوم، که شامل پنج نوع صورت فلکی، آتش، هوا، آب و خاک هستند، بر آن پدید آمدهاند و همین سبب شده که جسم به پنج نوع تقسیم شود. هر یک از این نوعها در مکان خاص خود و با توجه به صورتهای دوم ایستایی دارند.
هوش مصنوعی: در این متن اشاره شده است که همه اجسام به سمت مرکز جهان تمایل دارند و این امر بر خلاف نظریهی طبایعیان است که میگویند خاک و آب به سمت مرکز و باد و آتش به سمت حاشیهی جهان میل دارند. دلیلی بر صحت این نظر این است که اگر جسمی مانند خاک یا آب را از روی زمین برداریم، هوا جای آن را پر میکند و به همان ترتیب در مورد آتش نیز اگر آن را از زیر هوا خارج کنیم، آتش به سمت پایین میآید. در نتیجه، همه اجسام به طور طبیعی تمایل به مرکز دارند. همچنین، وقتی آتش در مادهای مانند هیزم یا خاک قرار گرفته است، به سمت مکان اصلی خود حرکت میکند. بنابراین، تمایل اجسام به مرکز به خاطر ویژگیهای ترکیبی آنهاست و نه به این دلیل که از مرکز فرار میکنند. پس از این، عناصر طبیعی به ترتیب خاصی شکل میگیرند که موجب میشود گیاهان و سپس موجودات زنده به وجود بیایند. لذا میتوان گفت که شکلهای مختلف موجودات زنده از مادهای اولیه ناشی میشوند که در آن طول، عرض و عمق وجود دارد و این بدین معنی است که اجسام به تدریج خصوصیات مختلفی را از جمله گرما، سرما، تری و خشکی میپذیرند تا به شکلهای نهایی خود برسند.
هوش مصنوعی: در این متن به بررسی تفاوتهای انفعال و فعل در عناصر مختلف پرداخته شده است. بیان میکند که هرچه به مرکز زمین نزدیکتر میشویم، انفعال عناصر بیشتر میشود. برای مثال، خاک به شدت منفعل است و هیچ فعلی از خود نشان نمیدهد، در حالی که آب کمی فعالتر است و میتواند تأثیراتی بر روی خاک بگذارد. سپس هوا از آب فعالتر است و با آتش ترکیب میشود، که این نیز نشاندهنده فعالیت بیشتر آن است. در نهایت، وقتی به افلاک میرسیم، انفعال در آنجا بسیار کم و فعل دائمی و کامل است. به همین دلیل، پیغامبران به خداوند به عنوان موجودی در آسمان اشاره کردهاند، زیرا آسمان به خالق نزدیکتر است و از انفعال کمتری برخوردار است. حکما نیز بر این باورند که آسمان کرسی خداوند است و تأثیرات الهی از آنجا به سمت مرکز عالم جریان دارد، با این حال تمامی اجسام قابلیت انفعال و فعل دارند، ولی مقدار این انفعال در اجسام مختلف متفاوت است.
هوش مصنوعی: هر جوهری که کمتر تحت تأثیر قرار میگیرد، به همان اندازه بیشتر قابلیت اثرگذاری دارد. برای مثال، آب نسبت به خاک تأثیرپذیری کمتری دارد، زیرا آب به تنهایی نمیتواند شکلی خلق کند که خاک میتواند. اما آب دارای برخی ویژگیهای فعال است که میتواند خاک را به حالتهای مختلف ببرد و آن را نرم و یکدست کند. همینطور درباره سایر اجسام نیز صادق است. آتش دارای ویژگیهای خاصی مانند گرما و خشکی است که به آن خاصیت فعل میدهد. آتش میتواند خاک و آب سرد را با گرمای خود به سمت بالا برساند و به این ترتیب از تأثیرگذاری خاک و آب بر این فعل خود بکاهد. بنابراین، آتش و هوا نیز تحت تأثیر قرار میگیرند، اما تأثیرپذیری آنها کمتر از خاک و آب است و توانایی اثرگذاری آنها بیشتر است. نیروهای افلاک و ستارهها نیز به نوعی بر پدیدههای جدید تأثیر دارند و بدین ترتیب میتوان گفت که آنها نیز تأثیرپذیرند، اما این تأثیرپذیری در آنها کمتر است.
هوش مصنوعی: آسمانها و ستارهها که امروز فعالیت دارند و تأثیرپذیری ندارند، با عناصر طبیعی که تأثیرپذیرند و فعالیت ندارند، در مرتبهای برابر از سوی آفریننده حکیم قرار دارند. این به این دلیل است که آسمانها و ستارهها پس از پذیرفتن تأثیر جسمی، شکل و تصویری به خود گرفتهاند و به اندازههای مختلفی تعیین شدهاند، به گونهای که مثلاً خورشید در مقیاس بزرگی وجود دارد و ستاره سها در مقیاس کوچکی. اما عناصر طبیعی به دلیل اینکه هنوز تأثیرپذیری نداشتهاند، شکل و تصویری نیافتهاند. بنابراین در حال حاضر آسمانها و ستارهها که تأثیرپذیری یافتهاند، فعالاند و عناصر طبیعی که تأثیرپذیری نداشتهاند، در حال تأثیرپذیری هستند تا در راستای عدالت قرار گیرند.
هوش مصنوعی: هر موجودی در عالم وجود، در مرتبه خود قابلیت پذیرش فعل را دارد. اما تنها یک فاعل مطلق وجود دارد که هیچ گونه انفعالی ندارد و آن فاعل، جسم نیست. از آنجا که موجودات مانند آسمانها و ستارهها و آتش، از فعل بهرهمندند، این نشان دهنده نزدیکی آنها به فاعل مطلق است. به طور برعکس، عدم بهرهمندی خاک از فعل، نشاندهنده دوری آن از فاعل حقیقی است. همچنین هر یک از فاعلان جسمی که در افعال جزئی با فاعل نخستین شریک هستند، به فعل خاصی که به حرکت اجباری یا طبیعی مربوط میشود، اختصاص دارند. این تخصیص آنها را منفعل میسازد زیرا هر یک از آنها این خاص بودن را از مخصص خود پذیرفتهاند. بنابراین، انفعال خاک و آب در پذیرش شکلهای خاص از طبیعت مطلق، مشابه انفعالی است که باد و آتش از فاعل حق پذیرفتهاند. اما انفعال آسمانها و ستارهها از آنچه از نیروی نخستین به آنها رسیده، هم قویتر از آن است که خاک و آب میتوانند بپذیرند. به همین خاطر، اشکال آسمانی پایدارتر از اشکال مادی هستند. انفعال آسمانها و ستارهها و آتش و باد به این صورت است که فاعلان جسمی نمیتوانند همه کیفیتهای منفعلات خود را ایجاد کنند، که این نشاندهنده تأثیر آنها بر فاعلانی است که از آنها پایینتر هستند. در واقع، تنها زمانی یک منفعل میتواند ویژگیهای فاعل را بپذیرد که به آن فاعل مرتبط باشد. برای مثال، آهن گرمای آتش را میپذیرد، اما فاعل ویژگیهای منفعل را نمیگیرد. با این حال، آسمانها و ستارهها به عنوان وسیلههایی برای صانع حکیم در مصنوعات جزئی عمل میکنند، زیرا آنها به شکل دائمی از فعل او بهرهمند شدهاند و دیگر فاعلان نیز به اندازه نزدیکی خود به او خصوصیات و افعال را از او گرفتهاند. هر کدام از آنها بر اساس ظرفیت خود عمل میکنند و در این راستا، هر یک از موجودات دارای ویژگیها و افعالی خاص هستند.
هوش مصنوعی: اگر خالق جهان به خلقت ادامه دهد، افلاک دچار زوال نخواهند شد. دلیل این سخن آن است که هر چیزی که به نیروهای طبیعی نزدیک میشود، صفات آنها را به خود میگیرد و تا زمانی که به آنها پیوسته باشد، این صفات از آنها جدا نمیشود. بهعنوان مثال، سنگ و آهن و هوا زمانی که به آتش نزدیک هستند، ویژگیهای روشنایی و گرما را از آتش میگیرند و تا زمانی که از آتش دور نشوند، نمیتوانند سرد و تاریک شوند. اما اگر خالق جهان از آفرینش دست بکشد، فعل و حرکتی برای افلاک باقی نخواهد ماند و اگر چنین باشد، وجود آنها نیز از بین میرود. وجود افلاک وابسته به فعل خالق است و اگر این فعل وجود نداشته باشد، وجود آنها نیز سست میشود. بنابراین اگر خالق به آفرینش ادامه ندهد، دیگر خالق نیست و به این ترتیب وجود افلاک نیز ناپدید خواهد شد. این نکته را در نظر داریم و شکر خدا را بر این میگوییم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.