گروهی از حکما مر مکان (را) قدیم نهاده اند و گفته اند که مکان بی نهایت است و او دلیل قدرت خدای است و چو خدای همیشه قادر بود، واجب آید که قدرت او قدیم باشد.
و دلیل بر بی نهایتی مکان (این) آوردند که گفتند: متمکن بی مکان روا نباشد و روا باشد که مکان باشد و متمکن نباشد. و گفتند که مکان جز به متمکن بریده نشود و هر متمکنی به ذات متناهی است و اندر مکان است، پس واجب آمد که مر مکان را نهایتی نباشد. (و گفتند که انچه بیرون از این دو عالم است از دو بیرون نیست: یا جسم است یا نه جسم است. اگر جسم است، اندر مکان است و باز بیرون از آن جسم یا مکان است یا نه مکان است. اگر نه مکان است، پس جسم است و متناهی است و اگر نه جسم است، پس مکان است. پس درست شد که) گفتند که مکان بی نهایت است. (و اگر کسی گوید: مر آن مکان مطلق را نهایت است،) دعوی کرده باشد که نهایت او به جسم است، و چو هر جسمی متناهی است، تا نهایت هر جسمی را مکان (باشد و هر جسمی نیز اندر) مکان باشد. پس گفتندکه به هر روی مر مکان را نهایت نیست و هر آنچه مر او را نهایت نباشد قدیم باشد، پس (مکان قدیم است.) و گفتند که مر هر متمکنی را جزوهای او اندر مکان جزوی است و کل او اندر مکان کلی گردنده است. و مکان (جزوی مر عظم جسم را) گفتند که جزوهای او اندر آن است و مکان کلی جسم مر سطح اندرونی آن جسم را گفتند که بر گرد سطح بیرونی جسمی دیگر اندر آمده باشد، چو سطح اندرونی که هوای بسیط به گرد سیبی اندر آید چو مر او ر ا اندر هوا بدارند. و گفتند که روا باشد که چیزی از چیزی (دیگر) دور شود یا نزدیک شود و لیکن دوری هرگز نزدیک نشود و نزدیکی هرگز دور نوشد، یعنی که چو دو شخص از یکدیگر به ده ارش دور باشند، دوری به میان ایشان ده ارش باشد و روا باشد که آن دو شخص به یکدیگر نزدیک شوند تا میان ایشان هیچ مسافتی نماند، و لیکن آن دو مکان که آن دو شخص اندر او بودند بر سر ده ارش، هرگز به هم فراز نیاید و چو آن شخص ها از جای های خویش غایب شوند، هوا یا جسمی دیگر به جای ایشان بایستد و هرگز آن یک مسافت به میان آن دو مکان نه بیشتر از آن شود که هست و نه کمتر از آن. و گفتند که اندر شیشه و خم و جز آن مکان است. نبینی که گاهی اندر او هواست و گاهی آب و گاهی روغن و جز آن؟ و اگر اندر او مکان نبودی، این چیزها به تعاقب اندر او جای نگرفتندی.
این جمله که یاد کردیم، قول آن گروه است که مر مکان را قدیم گفتند، چو حکیم ایران شهری که مر معنی های فلسفی را به الفاظ دینی عبارت کرده است اندر کتاب جلیل و کتاب اثیر و جز آن (و) مردم را بر دین حق و شناخت توحید بعث کرده است و پس از او (چو) محمد زکریای رازی که مر قول های ایران شهری (را) الفاظ زشت ملحدانه باز گفته است و معنی های استاد و مقدم خویش را اندر این معانی به عبارت های خویش موحش و مستنکر بگزادره (است) تا کسانی را که کتب حکما (را) نخوانده باشند ظن اوفتد که این معانی خود او استخراج کرده است. وز آن قول های نیکو که ایران شهری گفته است، یکی اندر باب قدیمی مکان است که گفته است: مکان قدرت ظاهر خدای است، و دلیل بر درستی این قول آن آورده است که قدرت خدای آن باشد که مقدارت اندر او باشد و مقدارت این اجسام مصور است که اندر مکان است و چو اجسام مصور که مقدرات است از مکان بیرون نیستند، درست شد که خلا- یعنی مکان مطلق- قدرت خدای است، قدرتی ظاهر که همه مقدارت اندر او یند. و زشت کردن محمد زکریا مر این قول نیکو را نه چنان است که گفته است: قدیم پنج است که همیشه بوده اند و همیشه باشند: یکی خدای و دیگر نفس و سه دیگر هیولی و چهارم مکان و پنجم زمان. و زشت گوی تر از آن (که) باشد که مر خالق را با مخلوق اندر یک جنس شمرد؟ تعالی الله عما یقول الظالمون علوا کبیرا.
و قول ما اندر این معنی آن است که (گوییم: روانیست که آنچه حال او گردنده باشد قدیم باشد، و اگر مکان مطلق قدیم بودی- چنانکه این گروه همی گویند- بر حالی ناگردنده) بودی و چو حال او گردنده ( است هم به قول ایشان، لازم آید که قدیم نیست. و دلیل بر آنکه حال مکان گردنده است آن است که او) گاهی از شخص کثیف تاریک تر است و گاهی از شخص لطیف روشن تر است، و به دعوی ایشان (بعضی از او پر جسم است و بعضی) تهی است. و ما همی گوییم که آنچه حال او گردنده باشد قدیم نباشد، پس اگر این قول درست نیست، به خلاف (این قول گوییم تا درست) باشد. پس گوییم که آنچه حال او گردنده است و گاهی خرد و ضعیف است و گاهی بزرگ و قوی است- چو نبات (و حیوان- قدیم است،) و معلوم است که این قول محال است و چو این محال است، آنکه به خلاف این است درست است و آن آن است که گفتیم: (آنچه حال او گردنده است) محدث است. پس مکان محدث است.
و نیز گوییم که مکان شایسته نیست مگر مر تمکن متمکن را اندر او، و متمکن جسم است و (جسم شایسته) نیست مگر مر پذیرفتن صورت ها را سپس یکدیگر. و آنچه مر صورت ها را به دفعات (از) پس یکدیگر (بپذیرد،) پذیرفتن او مر صورتی را پس صورتی دلیل باشد بر آنکه مر انفعال او را آغازی بوده است، از بهر آنکه اگر پذیرفتن جسم مر صورتی را پیش از صورتی به دفعاتی بودی که مر عدد آن را اولی نبودی، به پذیرفتن این صورت که امروز بر اوست نرسیدی و مر این دفعت را نوبت نیامدی، و چو امروز بر جسم صورتی است که آن بازپسین آن صورت هاست که بر او پیش از این بوده است، این حال دلیل است بر آنکه بر او صورتی نخستین بوده است که پیش از آن براو صورتی نبوده است. و چو درست شد که جسم صورت پذیر است و پیدا آمد که پذیرفتن او مر صورت ها را آغازی بوده است و او چیزی است که جز مر پذیرفتن صورت ها را پس یکدیگر شایسته نیست، درست شد که وجود او با پذیرفتن او مر صورت نخستین را برابر بوده است. و چو پدید آمدن صورت بر جسم محدث باشد- و ما درست کردیم که پدید آمدن جسم با پذیرفتن او مر صورت نخستین را به حدث برابر بوده است و آنچه پیش از حدث نباشد محدث باشد- پس ظاهر شد که جسم محدث است. و چو درست شد که جسم که متمکن است محدث است، آنچه اندر وجود او جز مر پذیرفتن آن محدث را معنی نباشد ناچاره محدث باشد، و اندر وجود مکان جز پذیرفتن او مر جسم محدث را معنی نیست، پس مکان محدث است.
و دلیل بر آنکه جسم جز (مر) پذیرفتن صورت را پس یکدیگر شایسته نیست آن است که یکی از اجسام عالم آتش است که مر او را قوت فعل است و صورت بر صورت پذیر به فعل پدید آید و نیز مر او را قوت نمودن صورت است، از بهر آنکه بیننده مر صورت را بر مصور به میانجی نور بیند که او اثر است از آتش، و دوم از اجسام عالم هواست که مر او را نیز قوت فعل است بدانچه مر آتش را فعل قوی کننده اوست و نیز مر او را قوت نمودن صورت است، از بهر آنکه بیننده مر صورت رابر مصورات به نور آتش به میانجی هوا بیند و نیز جسم صورت پذیر (مر صورت را از صورت کننده اندر نرمی هوا تواند پذیرفتن یا اندر نرمی آب و این دو جوهر- یعنی آتش و هوا که به فعل یاران یکدیگرند- با یکدیگر آمیزنده اند و آراسته شده اند مر فعل را، و سیوم ازاجسام عالم آب است که فعل پذیر است و لیکن هم ضعیف است، هم چنانکه هوا نیز فاعلی) ضعیف است و فاعل ضعیف مر فاعل قوی را (از ضعف خویش یاری همی دهد بر فعل،) هم چنان نیز مفعول ضعیف که آب است مر مفعول قوی را که خاک است ازضعف خویش یاری همی کند بر پذیرفتن فعل، و چهارم (از اجسام خاک است که) فعل پذیر قوی است و آب مر خاک را بر پذیرفتن فعل یاری دهنده است، چنانکه هوا مر آتش را بر کردن فعل یاری دهنده است، و یاری دادن (آب مر خاک را در) پذیرفتن فعل بدان است که با خاک بیامیزد و جزوهای او را جمع کند تا نرم شود به میانجی او و بر مراد فاعل و مصور خویش مر فعل و صورت را بپذیرد (و هوا مر) خمیدن جسم نرم را از نبات و حیوان و مر خمانیدن ایشان را نیز آراسته است. پس آراسته بودن این اجسام مر پذیرفتن این معنی ها را که یاد کردیم و مر این (صورت ها را که) بر ایشان است، دلیل است برآنکه ایشان به قصد مدبر حکیم و صانع قدیم پدید آمده اند مر این فعل ها را و مر وجود ایشان را علت حاصل آمدن این صورت ها بوده است که حاصل است. و آنچه از او مقصود قاصدی حاصل شود قدیم نباشد، بل که آن قاصد قدیم باشد و او محدث باشد، از بهر آنکه قصد حدث باشد و نه قصد قدیم باشد، و پدید آرنده حدث که آن قصد است قدیم باشد و پذیرنده حدث محدث باشد. و چو حدث اجسام درست شد، حدث مکان کو جز مر پذیرفتن محدث را نشاید، درست باشد. و نیز گوییم که مر این گروه را که گفتند: مکان قدیم است، بدین قول دعوی ایشان آوردند که گفتند: هیولی قدیم است، از بهر آنکه مر هیولی را جزوهای نامتجزی نهادند که مر هر یکی را از آن عظمی است کز خردی تجزیت نپذیرد، تا چو مر چیزی با عظم را که مر او را از مکان چاره نیست قدیم گفتند، به ضرورت مر مکان را قدیم بایست گفتن.
وز قول های نیکو که حکیم ایران شهری (اندر قدیمی هیولی و مکان گفته است و محمد زکریای رازی مر آن را زشت کرده است، آن است که ایران شهری) گفت که ایزد تعالی همیشه صانع بود و وقتی نبود که مر او را صنع نبود تا از حال بی صنعی به حال صنع آمد و حالش بگشت، و چو واجب است که همیشه صانع بود، واجب آمد که آنچه صنع او بر آن پدید آمد قدیم باشد و صنع او بر هیولی پدید آینده است، پس هیولی قدیم است، و هیولی دلیل قوت ظاهر خدای است و چو مر هیولی را از مکان چاره نیست و هیولی قدیم است، واجب آید که مکان قدیم باشد. و زشت کردن پسر زکریا مر این قول را بدان است که گفت: چو اندر عالم چیزی پدید همی نیاید مگر از چیزی (دیگر،) این حال دلیل است برآنکه ابداع محال است و ممکن نیست که خدای چیزی پدید تواند آوردن نه از چیزی. و چو ابداع محال است، واجب آید که هیولی قدیم باشد، و چو (مر) هیولی (را که) قدیم است از مکان چاره نیست، (پس مکان قدیم است.) و مر آن سخن نیکو و معنی لطیف را بدین عبارت زشت بازگفت تا متابعان او از بی دینان و مدبران عالم همی پندارند که او از ذات خویش علمی استخراج کرده است که آن علم الهی است که جز او کسی دیگر (مر) آن علم را ندانست. و ما از خدای تعالی توفیق خواهیم بر تالیف کتابی اندر رد مذهب محمد زکریا و جملگی اقوال او اندر آن جمع کنیم- بعد از آنکه مرکتب او را که اندر این معنی کرده است چند باره نسخت کرده ایم و ترجمه کرده- و به تفاریق مر بنیادهای مذهب او را به ردهای عقلی ویران (همی) کنیم اندر مصنفات خویش. و الله خیر موفق و معین.
و اکنون گوییم مر عقلا را اندر معنی مکان، که شکی نیست اندر آنکه اگر جزوی نامتجزی (باشد،) عظم او خود مکان ذات او باشد به قول این گروه، از بهر آنکه او نه چو سیبی باشد که ذات او جزوهای بسیار باشد تا آن همه جزوها اندر عظم سیب باشد و مر سیب را باز اندر مکان کلی مکانی باشد، بل عظم آن ذات نامتجزی خود مکان آن جزو باشد، نه مکان چیزی دیگر. و چو عظم آن جزو مکان ذات خویش باشد، او متمکن باشد و عظمش مکان او باشد. و او خود جز عظم خویش چیزی نیست، پس او مکان باشد- مکان جزوی- و هم او متمکن باشد. و محال باشد که یک چیز هم مکان باشد و هم متمکن، مگر آن گه که مقر آیند که مکان خود جز عظم متمکن چیزی نیست، از بهر آنکه عظم آن جزو خود ذات اوست. آن گه گوییم که این گروه که مر مکان را قدیم گفتند، همی گویند: غلط کردند کسانی که گفتند چو متمکن نباشد. و گفتند : بلی، اگر متمکن نباشد، مکان جزوی نباشد، و لیکن مکان کلی به برخاستن متمکن برنخیزد. و به معنی این قول آن خواستند که سیبی به مثل متمکن است و اگر ما مر سیب را اندر هوا بداریم، جزوهای آن سیب اندر عظم آن سبب باشد که آن مکان جزوی است مر آن جزوها را، و جملگی سیب اندر سطح (اندونی هوا باشد که به گرد سیب گرفته باشد، و اگر خدای تعالی مر آن سیب را از این عالم بیرون کند، آن مکان جزوی که جزوهای) سیب با سطح بیرونی خویش اندر او بود برخیزد، و لیکن آن مکان از هوا که سبب اندر آن بود برخیزد، بل که (جزوهای هوا بدان جای که آن سیب را) ما بداشته بودیم بایستد تا آنجا تهی نماند بی جسمی. پس گفتند: درست کردیم که به برخاستن متمکن مکان جزوی برخیزد (و لیکن مکان کلی برنخیزد، چنانکه) اگر خدای تعالی مر (این) عالم (را) از جسمیت او نیست کند، این جای که امروزکلیت (جسم این) عالم اندر اوست، تهی نماند.
و ما این گره را که (این گروه بستند، به توفیق خدای تعالی) بازگشاییم تا خردمندان خدای شناس مر مخلوق را به صفت خالق نگویند پس از آنکه بر آن واقف نباشد. پس ما مر این قوم را (که این قول گفتند) گوییم: به اتفاق ما و شما، این عالم جسم کلی است و اجزای اواندر عظم اوست که آن مر جزوهای او را مکان جزوی است به قول شما، و کلیت عالم (اندر فضای) کلی است که شما همی گوییم: بی نهایت است و به گرد عالم اندر گرفته است، و لیکن به خلاف آن است که شما همی گویید: اگر خدای تعالی مر کوهی را از این عالم بیرون کند، مکان جزوی آن کوه که عظم اوست و جزوهای کوه اندر اوست برخیرد (و) لیکن جای ان کوه اندر این عالم تهی نماند و برنخیرد. و ما گوییم که مر شما را بر درستی این قول برهانی نیست، چو مر مکان خالی را اندر این عالم وجود نیست. و هر که مکانی را از جسم خالی کند آن مکان ناموجود شود، و اگر مکان ناموجود شود متمکن از او بیرون نیاید. چنانکه شیشه پر آب به دعوی شما مکان است مر آب را و اگر مر او را سرنگونسار (به آب) فرو بری تا هوا بدو پر نشود که مکان را اندر(او) موجود بدارد، آب از او فرو نیاید البته- هر چند که مر آب را ار بالا به نشیب آمدن طبع است-و آب برتر از هوا بایستد، (و)اندر آن شیشه (مکانی پیدا شود که آن آب بر سر هوا همی از آن ایستد که اندر شیشه مکان) بی متمکن ممکن نیست که موجود باشد و ایستادن آب بر سر هوا ممکن است. و اگر به جای آن شیشه مشکی باشد پر آب و سر او تنگ و مر او را سرنگونسار به آب فرو نهند و اندر هوا نگونسار بدارندش- چنانکه مر آن شیشه را داشتند- در وقت همه آب از او فرود آید و مکان را اندر مشک وجود نماند، بل (که) نابوده شود به ظاهر، هر چند که مر آن مکان را که آب اندر او بود هوای بسیط بگرفت بدانچه ازمشک فراز آمد (و) چو هوا جای آب بگرفت، آن آب جای هوا بگرفت به مبادله، و چو شیشه فراز نیامد تا هوا جای آن (آب کاندر او بود) بگرفتی مکان را وجود نبود. پس پیدا شد که وجود مکان به وجود متمکن است و بی متمکن مر مکان را وجود نیست.
و گوییم که اگر آن جسم کوهی است یا به مثل سیبی است، به قول شما مرکب است از جزوهای نامتجزی، پس آن جزو میانگی (سیب) متمکن است و عظم او مکان جزوی است مر او را، آن گاه شش جزو نامتجزی به گرد آن جزو میانگی اندر آمده اند که روی های بیرونی آن شش جزو مکان کلی گشته اند مر آن جزو میانگی را و روی های بیرونی آن شش جزو به دیگر جهات باز مکان اند مر آن عظم (را) کز آن هفت جزو نامتجزی حاصل شده است. و هم چنین (بر این) ترتیب هر سطحی که جزوهای نامتجزی به گرد او اندر همی آید، روی اندرونی آن سطح مکان باشد مر آن عظم را که اندر اوست- مکان کلی- و آن عظم مکانی باشد مر آن جزوها را که اندر اوست. و درست است که (چو) آن جزو اندرونی که نامتجزی است و متمکن به حقیقت اوست برخیزد، مکان جزوی آن که آن عظم اوست برنخیزد و مکان کلی او جز سطح های آن شش جزو که به گرد او اندر آمده اند چیزی نبود و هر جزوی از آن به عظم خویش متمکن بود و سطح خویش مکانی مر متمکن را، و چو همه متمکنات برخیزد، هم مکان جزوی برخیزد و هم مکان کلی. و چو اندر سیب که همی برخیزد، هر جزوی نامتجزی به عظم خویش اندر مکان جزوی خویش است و به سطح خویش مر دیگر جزوی را بعضی از مکان کلی اوست تا چو آن بعض ها فراز هم آیند مکانی کلی شوند (مر دیگری را و سیب همی به جملگی خویش برخیزد، پس همه ذوات و سطوح عظم های آن جزوها به برخاستن او برخیزد. و چو ظاهر کردیم که عظم های آن جزوها) مکان های جزوی بود و سطح های آن جزوها مکان های کلی بود مر آن عظم ها را که بدو اندر بودند، پیدا شد (که به برخاستن سیب، نه مکان) جزوی او ماند و نه مکان کلی او.
و نیز گوییم که آن ظن که مر این حکما را اوفتاد که گفتند: اندر شیشه مکان است (مر هوا را و مر آب را به تعاقب) یکدیگر، خطاست. و دلیل بر درستی این قول آن است که سطح اندرونی مر سطحی را از هوا یا از آب بیش گرد نگرفته است و سطح جسم (نیست، بل که) میانجی است به میان دو جسم، و هم چنین هر سطحی مکان است مر سطحی را که اندر اوست. و چو درست است که سطح جسم نه جسم است، پس مکان جسم (سطح) اوست و هر چیز اندر سطح خویش است از اجسام و واجب نیست که بیرون از سطح بیرونی جسم چیزی باشد به گرد سطح جسم اندر آمده، که اگر چنین باشد، آن گاه جسم بی نهایت لازم آید و این محال است، و لیکن چو مردم اجسام خاکی و آبی و آتشی اندر میان هوا همی بیند و مر هوا را به گرد این اجسام اندر آمده همی یابد، تا نفس او به علم ریاضی مهذب شود، همی گمان آیدش که هوا جسم نیست، بل مکانی تهی است . پس نفس او به وهم (همی) حکم کند که بر هر جسمی یا عظمی چاره نیست از گشادگی که به گرد او گرفته باشد که اگر او برخیزد آن گشادگی بر حال خود بماند، چنانکه همی بیند که چو مردم از خانه بیرون شود جای او تهی بماند.
و محمد زکریا چو (اندر) اثبات مکان و زمان از حجت عقل عاجز آمده است، اندر کتب خویش جایی گفته است که گواهی اندر اثبات زمان و مکان از مردم عامه جویند، خردمند آن که نفس ایشان را بدیهت باشد و به لجاج و برای متکلمان پرورده نشده باشد و منازعت نجویند. (و) گفته است که (من) از چنین مردمان پرسیدم و گفتند که عقل های ما گواهی همی دهد که بیرون از این عالم گشادگی است که گرد عالم گرفته است و همی دانیم که اگر فلک برخیزد و گردش نباشد، چیزی هست که آن همواره بر ما همی گردد و آن زمان است. و ما گوییم (که) این سخنی (بس) رکیک است و گواهی بس ناپذیرفتنی است، از بهر آنکه نفس عامه چو مر اجسام را چنان بیند که هوا به گرد آن اندر آمده است و ظنش چنان است که هوا مکانی تهی است، گمان برد که بیرون از فلک نیز هواست، از بهر آنکه همی نداند که هوا جسمی جای گیر است چو دیگر اقسام جسم. و اگر نه چنین است، چرا ظنش نیفتد که بیرون از این عالم آب است یا خاک است به گرد آن گرفته؟ پس ظاهر شد که وهم عامه را این تصور بدان همی اوفتد که مر (این) اجسام فرودین را (-به خاصه شخص خویش را-) اندر میان هوا بیند و چنان تصور کرده است که هوا گشادگی تهی است نه جسمی. و اگر اندر شیشه مر جسم را که مر او را سه بعد است از طول و عرض و عمق مکان بودی، آن مکان نیز دراز و (فراخ) و ژرف بودی، آن گاه چو بدین صفت بودی، مکان نیز جسم بودی و جسم اندر جسم نگنجیدی. و اگر شیشه مکان بودی، مر او را از جسم فارغ کردن ممکن بودی، آن گه شیشه نیز اندر مکانی دیگر بودی و آن گاه مکان اندر مکان بودی و مکان جای گیر بودی و این محال بودی. و ما به وهم مر شیشه را از هوا و آب تهی کنیم، آن گاه گوییم: اندر شیشه مکانی فارغ است و آن مکان فارغ اندر مکان کلی است که به گرد شیشه گرفته است، پس آن گاه آن مکان که اندر شیشه است مر آن مکان کلی را پر کرده باشد و اندر او جای گرفته باشد. و چو حال این باشد و آنچه او مر مکان را مشغول کند جسم باشد، (پس واجب آید که اندر شیشه باشد جسم باشد) نه مکان. وز بهر آن چنین محال واجب آید که آنچه مر او را دراز و پهنا و بالا نباشد جسم باشد نه مکان، و مکان چیزی نیست مگر عظم جسم. نبینی که هر چه مر او را عظم نیست، مر او را به مکان حاجت نیست، بل (که) مر او را مکان نیست؟ پس بباید (دانستن که هر جسمی به جملگی خویش- خرد یا بزرگ- اندر سطح بیرونی خویش است. و لازم نیست که آنچه مر او را سطح باشد) سطحی دیگر به سطح او پیوسته باشد، که اگر چنین باشد، چنانکه گفتیم لازم آید که اجسام نامتناهی باشد، از (بهر آنکه سطح جز مر جسم را نباشد. و چو) (جسم متناهی است به سطح خویش و نهایت او سطح های اوست نه چیزی دیگر، سطح او مکان کلی اوست. و چو) جسم متناهی است به سطح خویش و بیرون از جسم کلی جسمی روا نیست که باشد و چو بیرون از او جسم نباشد سطح نباشد، (و بیرون از) جسم کلی سطحی نباشد، پس (به) سطح این جسم کلی روا نیست که چیزی پیوسته باشد، از بهر آنکه سطح بیرونی جسم جز سطحی پیوسته نباشد، (اگر چیزی بدو) پیوسته باشد. و چو ظاهر کردیم که بیرون از این عالم سطحی نیست، از بهر آنکه آنجا جسمی نیست تا مر او را سطح باشد، درست شد (که به سطح این عالم) چیزی پیوسته نیست البته. این سخن معقول است بنا کرده بر مقدماتی برهانی. مر این (را) تصور نتواند کردن کسی که حجت از وهم عامه خلق جوید.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: نویسنده در این متن به بحث پیرامون «مکان» و قدیم بودن آن میپردازد. گروهی از حکما معتقدند که مکان قدیم و بینهایت است و دلیل این نظر را وجود خدای قادر دانسته و میگویند قدرت خدا باید قدیم باشد. آنها همچنین استدلال میکنند که هر متمکن (چیزهایی که در مکان هستند) باید در مکانی قرار داشته باشد و مکان نمیتواند بیمتمکن باشد.
نویسنده با نقد نظرات این گروه، بر این باور است که مکان محدث و متغیر است و به این دلیل نمیتواند قدیم باشد. او به انفعال و پذیرش صورتها توسط اجسام اشاره کرده و میگوید که اگر مکان قدیم بود، حالت آن ثابت و غیر متغیر میبود. نویسنده همچنین به مفهوم «هیولی» اشاره کرده و آن را محدث دانسته و ادعا میکند که مکان نیز باید محدث باشد.
او به انتقادات محمد زکریای رازی درباره نظرات حکیم ایرانی پاسخ میدهد و استدلال میکند که ابداع از هیچ محال نیست و بنابراین مکان نمیتواند قدیم باشد. نویسنده در انتها به ایده یک مکان کلی و جزوی میپردازد و نتیجه میگیرد که هر جزء بشرط وجودش، مکانی خواهد داشت و نمیتوان برای مکان وصفی مانند خالی بودن قائل شد. به طور کلی، متن به دفاع از محدث بودن مکان و نقد دیدگاههای سلبی فلسفی درباره آن میپردازد.
هوش مصنوعی: برخی از حکما معتقدند که مکان از زمانهای قدیم وجود داشته و این را نشانهای از بیکرانگی آن میدانند. به عبارت دیگر، آنها استدلال میکنند که وجود مکان نشاندهنده قدرت بیپایان خداوند است و از آنجا که خداوند همیشه قادر است، ضروری است که قدرت او نیز از ازل وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: دلایل بینهایت بودن مکان ارائه شده که به این معناست: وجود چیزی که در یک مکان قرار داشته باشد، باید خود نیز مکان داشته باشد، ولی ممکن است که مکان وجود داشته باشد و چیزی در آن نباشد. گفتهاند که مکان از وجود چیزهایی که در آن قرار دارند جدا نیست و هر چیز در مکان خود محدود است، بنابراین باید نتیجه بگیریم که مکان خود محدودیتی ندارد. آنها به این نکته توجه کردهاند که اگر چیزی خارج از این دو عالم (ماده و عدم ماده) باشد، یا جسم است یا غیر جسم. اگر جسم باشد، در مکان قرار دارد، و اگر غیر جسم باشد، باز هم به نوعی در مکان قرار میگیرد. پس نتیجه گرفتهاند که مکان بینهایت است. اگر کسی بخواهد بگوید که مکان مطلق نیز نهایت دارد، در واقع به محدودیت آن به جسم اشاره کرده است، و چون هر جسمی محدود است، بنابراین نهایت آن باید مکان داشته باشد و هر جسمی نیز در مکان قرار دارد. به این ترتیب، هر شکل از مکان، محدودیت ندارد و هر چیزی که محدودیت نداشته باشد، قدمت دارد، بنابراین مکان قدیم است. همچنین بیان کردند که هر چیزی که در مکان قرار دارد، اجزای آن در مکان محدود است و مجموع آن در یک مکان کلی جا دارد. مکان جزئی را مربوط به حجم جسم میدانند و مکان کلی را به سطح درونی جسم نسبت میدهند که ممکن است در کنار سطح بیرونی جسم دیگری قرار بگیرد. مثلاً هوای موجود دور یک سیب را میتوان در نظر گرفت. گفتهاند که ممکن است چیزی از چیزی دیگر دور شود یا نزدیک گردد، اما هرگز نمیتوانند به یکدیگر نزدیک شوند یا دور شوند. یعنی اگر دو نفر از یکدیگر به فاصلهای مشخص دور باشند، این فاصله ثابت باقی میماند و وقتی که آنها به یکدیگر نزدیک میشوند، فاصله واقعی میان آنها به همان میزان باقی میماند و هرگز تغییر نمیکند. همچنین اشاره شده که داخل ظرفها و دیگر مکانها همواره چیزی وجود دارد، خواه این چیز هوا باشد، آب باشد یا روغن. اگر در این مکانها وجود نمیداشت، این مواد نمیتوانستند به ترتیب در آنها جا بگیرند.
هوش مصنوعی: این جمله اشاره به دیدگاه گروهی دارد که مکان را قدیمی و ازلی میدانند. حکیم ایرانی، که معانی فلسفی را با زبان دینی بیان کرده است، در کتابهای معتبر خود مردم را به شناخت درست توحید و دین حق دعوت کرده است. پس از او، محمد زکریای رازی با بیانهایی ناپسند، نظرات ایرانیان را تحریف کرده و آنها را در قالبی زشت و نادرست ارائه داده است. او عمداً سعی کرده تا نشان دهد که این معانی را خود استخراج کرده است و از این رو برای کسانی که با آثار حکما آشنا نیستند، این تصور به وجود آمده که این اندیشهها از اوست. یکی از نظرات ارزشمندی که ایرانیان مطرح کردهاند این است که مکان، قدرت نمایان خداوند است و دلیل این سخن این است که قدرت خدا به نوعی با مقدار و وجود اجسام در مکان مرتبط است. از آنجا که این اجسام از مکان خارج نیستند، میتوان نتیجه گرفت که خلا، یعنی مکان مطلق، خود قدرت نمایان خداوند است. اما محمد زکریا این سخن را نادرست میداند و به اشتباه مکان و زمان را در کنار خدا و نفس قرار داده و آن را به پنج اصل ازلی تقسیم کرده است. این عمل او تحقیر خالق در کنار مخلوق است و از نظر معصومیت الهی، قابل قبول نیست.
هوش مصنوعی: ما بر این باوریم که هر چیزی که حالت و وضعیت آن در حال تغییر باشد، نمیتواند چیزی قدیمی و دائمی باشد. اگر فرض کنیم که مکان به طور مطلق قدیم است، آن وقت باید ویژگیهایی داشته باشد که تغییر نکند؛ در حالی که ما مشاهده میکنیم که مکان گاهی از اجسام تیره و کثیف تاریکتر و گاهی از اجسام روشن و لطیفتر است. همچنین به ادعای برخی، برخی از این مکانها پر از جسم هستند و برخی دیگر خالی. ما معتقدیم که هر چیزی که حال و وضعیت آن در حال تغییر است، نمیتواند قدیم باشد. پس اگر این نظریه نادرست باشد، ما نظری مخالف خواهیم داد تا حقیقت روشن شود. بنابراین، با توجه به این که هر چیزی که حالت آن در حال تغییر است، گاهی ضعیف و کوچک و گاهی بزرگ و قوی است، میتوان نتیجه گرفت که این اقسام مانند گیاهان و حیوانات نمیتوانند قدیم باشند. از این رو، اگر این اشکال ممکن نباشد، نظریهای که مخالف آن است، صحیح است و ما میگوییم که هر چیزی که در حال تغییر است، نو و حادث است. بنابراین، مکان نیز حادث و تازه است.
هوش مصنوعی: مکان فقط زمانی میتواند شایسته باشد که یک جسم در آن جا داشته باشد. جسم به عنوان موجودی است که میتواند اشکال مختلف را بپذیرد. یک جسم نمیتواند به طور همزمان به پذیرش چندین شکل بپردازد، مگر اینکه تغییرات به ترتیب و پشت سر هم باشند. اگر چیزی بتواند یک شکل را پس از شکل دیگر بپذیرد، نشاندهنده این است که جسم در ابتدا یک شکل داشته و سپس به شکل جدید تغییر کرده است. اگر جسمی همواره یک شکل جدید را بدون داشتن یک شکل قبلی بپذیرد، بنابراین وجود آن جسم به عنوان پدیدهای جدید و محدث مشخص میشود. این به این معناست که وجود هر مکانی تنها در رابطه با پذیرش و تغییرات یک جسم قابل فهم است، و از این رو، مکان نیز به عنوان یک پدیده محدث شناخته میشود.
هوش مصنوعی: دلیل اینکه جسم نمیتواند جز از طریق دریافت صورت، حالت دیگری به خود بگیرد این است که یکی از اجسام موجود در جهان، آتش است که توانایی اثرگذاری دارد و صورتها از طریق فعل به وجود میآیند. همچنین، آتش توانایی شکل دادن به صورتها را دارد، زیرا بیننده تصویر را بر روی مصور از طریق نور میبیند که این نور ناشی از آتش است. دومین جسم موجود در جهان، هوا است که مانند آتش توانایی اثرگذاری دارد و بیننده تصویر را بر روی چیزها از طریق نور آتش در میان هوا مشاهده میکند. جسمی که میتواند صورتها را بپذیرد، میتواند این کار را در نرمی هوا یا آب انجام دهد. آتش و هوا به یکدیگر کمک میکنند تا فعل به وجود آید. سومین جسم، آب است که گرچه میتواند فعل را بپذیرد، اما قدرت کمتری دارد. به همین شکل، هوا نیز فعال ضعیفی است. یک عامل ضعیف میتواند به عامل قوی کمک کند، همانطور که آب به خاک کمک میکند تا فعلها را بپذیرد. چهارمین جسم، خاک است که به خوبی میتواند فعلها را بپذیرد و آب به خاک در پذیرش فعل کمک میکند، همانطور که هوا به آتش کمک میکند. این اجسام به نحوی با هم ترکیب شدهاند و توانایی پذیرش صورتها را که یاد شد، دارند. این موضوع نشاندهنده این است که این اجسام به قصد و ارادهای حکیم و قدیم خلق شدهاند تا این فعلها و وجودشان موجب ظهور صورتها شود. چیزی که از آن یک هدف خاص به وجود میآید، نمیتواند قدیم باشد، بلکه هدف قدیم و حاصل آن جدید است. زمانی که اجسام مورد نظر به وجود آمدند، مکان به عنوان محدث شکل میگیرد. علاوه بر این، افرادی که مدعی قدمت مکان هستند، به این دلیل استدلال میکنند که هیولی قدیم است، زیرا آن را به اجزای نامتجزی تقسیم کردهاند که نمیتوانند از هم جدا شوند. بنابراین، هر چیزی که با این عظمت وجود داشته باشد به زعم آنها قدیم است و به ناچار باید مکان را نیز قدیم قلمداد کرد.
هوش مصنوعی: حکیم ایرانی در گفتاری درباره وجود خدا و آغاز آفرینش بیان کرده است که خداوند همیشه وجود داشته و همیشه صانع بوده و هیچگاه از حالت عدم آفرینش به حالت آفرینش منتقل نشده است. او توضیح میدهد که چون خداوند وجودی همیشگی است، باید هر آنچه که از آفرینش او به وجود آمده، نیز قدیم باشد. بنابراین، ماده اولیه (هیولی) که در آفرینش به کار میرود، قدیم است و نشاندهنده قدرت خداوند است. چون هیولی نمیتواند از مکان جدا شود و خود قدیم است، بنابراین مکان نیز باید قدیم باشد. اما محمد زکریا، پسر زکریا، این دیدگاه را نادرست میداند و معتقد است که هرچیزی که در عالم به وجود میآید، باید از چیزی دیگر ناشی شود و لذا خداوند نمیتواند چیزی را از هیچ به وجود آورد. از این رو، او نتیجه میگیرد که اگر ایجاد چیزی از هیچ ممکن نیست، پس هیولی باید قدیم باشد و مکان نیز از آنجا که هیولی از مکان جدا نیست، قدیم است. متن به انتقاد از زکریا ادامه میدهد و اشاره میکند که او این نظرات را به گونهای بیان کرده که برخی از پیروانش فکر میکنند که او دانش خاصی از خداوند دارد که دیگران از آن بیخبرند. در پایان، نویسنده اعلام میکند که قصد دارد کتابی درباره رد مذهب زکریا تألیف کند و نظرات و دلایل او را با استدلالهای منطقی مورد بررسی قرار دهد.
هوش مصنوعی: اکنون درباره مفهوم مکان برای عقلمندان صحبت میکنیم. این افراد بر این باورند که اگر چیزی غیرقابل تقسیم وجود داشته باشد، بزرگایی آن خود مکان ذات آن چیز است. بر خلاف یک سیب که دارای اجزای زیادی است و مکانش به دلیل وجود آن اجزا تعریف میشود، در مورد یک چیز غیرقابل تقسیم، بزرگای آن خود مکان آن نیز خواهد بود. بنابراین، این چیز در مکان خود قرار دارد و هیچ چیز دیگری نیست، و به همین دلیل، خود مکان نیز به حساب میآید. در واقع، آن چیز به عنوان یک جزئی از مکان خود شناخته میشود و همچنین متمکن از مکان است. بنابراین، نمیتوان گفت که یک چیز هم مکان باشد و هم متمکن، مگر اینکه در نظر بگیریم که مکان خود چیزی جز بزرگای متمکن نیست. آنها اشاره میکنند که کسانی که مکان را قدیم میدانند، در اشتباهاند اگر بگویند چیزی متمکن نیست. آنها میگویند اگر چیزی متمکن نباشد، مکان جزئی نخواهد بود، اما مکان کلی به خاطر متمکن شدن به وجود نمیآید. به همین دلیل، مکانی که در آن یک سیب قرار دارد به گونهای است که اگر آن سیب را از فضای بیرونی بر داریم، اجزای آن به دلیل وجود خود سیب در مکانی جزئی باقی میمانند. اگر خداوند آن سیب را از این دنیا خارج کند، مکان جزئی که اجزای سیب در آن بودند دیگر وجود نخواهد داشت، اما فضای هوایی که به آن سیب تعلق داشت تا زمانی که به جای آن چیزی دیگر نیامده، باقی خواهد ماند. بنابراین، این افراد نتیجهگیری میکنند که با برداشتن یک متمکن، مکان جزئی نیز از بین میرود، اما مکان کلی از بین نمیرود، چرا که اگر خداوند این عالم را از جسمیتش خالی کند، جایگاه کنونی جهان همچنان وجود خواهد داشت.
هوش مصنوعی: ما این مسأله را که گروهی گفتند، با کمک خداوند حل خواهیم کرد تا دانایان و خردمندان خداشناس به مخلوق نسبت خالق ندهند، بدون آنکه به واقعیت آگاهی داشته باشند. به این گروه میگوییم: با هم توافق داریم که این جهان به شکل کلی وجود دارد و اجزای آن در عظمتش حکم جزئی را دارند و طبق گفته شما، هر جزئی مکان مشخصی دارد. کلیت جهان نیز در فضایی نامحدود است که شما نیز به آن معتقدید. اما بر خلاف آنچه شما میگویید، اگر خداوند کوهی را از این جهان خارج کند، مکان جزئی آن کوه باقی نمیماند و فضایی در این عالم خالی نمیماند. ما به نظر شما درستی این حرف را بدون دلیل میدانیم، چون که در این جهان هیچ مکانی خالی نیست. اگر مکانی از جسم خالی شود، آن مکان موجود نیست. وقتی که مکانی وجود نداشته باشد، چیزی نمیتواند از آن مکان خارج شود. به عنوان مثال، اگر شیشهای پر از آب باشد، آن آب نیست که از شیشه خارج شود، بلکه باید فضایی برای هوا وجود داشته باشد تا آب از شیشه خارج شود. و اگر به جای شیشه، ظرفی دیگر با شکل متفاوت باشد و آب در آن قرار گیرد، با پایین رفتن آن ظرف، آب از آن خارج میشود و فضایی برای آب باقی نمیماند. بنابراین، وجود مکان وابسته به وجود متمکنی است و بدون متمکن، وجود مکانی امکانپذیر نیست.
هوش مصنوعی: میتوان گفت که اگر آن جسم یک کوه باشد یا یک سیب، به اعتقاد شما این جسم از اجزای غیرقابل تجزیه تشکیل شده است. در این صورت، جزء مرکزی (مثل سیب) در جای خود قرار دارد و اندازهاش یک مکان جزئی برای او به حساب میآید. سپس شش جزء غیرقابل تجزیه به دور این جزء مرکزی قرار گرفتهاند که سطحهای بیرونی این شش جزء یک مکان کلی برای آن جزء مرکزی ایجاد کردهاند و سطحهای بیرونی آنها به سمت دیگر جهات مکانهایی را برای آن عظم فراهم کرده است که از این هفت جزء غیرقابل تجزیه تشکیل شده است. همچنین، هر سطحی که جزءهای غیرقابل تجزیه در اطراف آن جمع شوند، سطح داخلی آن مکان مشخصی برای آن عظم میباشد که در آن قرار دارد و آن عظم، مکانهایی برای آن جزءها ایجاد میکند. درست است که اگر آن جزء داخلی که غیرقابل تجزیه است و به حقیقت خود تکیه دارد، بلند شود، مکان جزئی آن که همان عظم اوست، بلند نخواهد شد و مکان کلی او فقط شامل سطحهای آن شش جزء خواهد بود که دور او قرار دارند. هر جزء از آن نیز به اندازه خود متمکن است و سطح خود مکان آن متمکن را شکل میدهد. اگر همه متمکنها بلند شوند، هم مکان جزئی و هم مکان کلی بلند میشود. و اگر در سالاد سیب همه اجزا بلند شوند، هر جزء غیرقابل تجزیه به اندازه خود در مکان جزئی خود باقی میماند و سطح خود که بخشی از مکان کلی اوست، تا زمانی که آن بخشها به هم بیایند، مکان کلی را برای جزء دیگری ایجاد میکند. بنابراین وقتی همه اجزا و سطوح عظمها به طور کل بلند میشوند، مشخص میشود که مکانهای جزئی و کلی آنها به تحرک در میآید و با بلند شدن سیب، هیچ مکان جزئی و کلی برای آن باقی نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: این افراد اعتقاد دارند که وجود مکان در شیشه (و همچنین در رابطه بین هوا و آب)، نادرست است. دلیل اینکه این نظر صحیح نیست این است که سطح داخلی شیشه، سطح هوا یا آب را بیشتر از آنچه که باید، نمیگیرد. در واقع، این سطح یک میانجی است که بین دو جسم وجود دارد و هر سطحی مکانی برای جسمی که در آن قرار دارد، محسوب میشود. اگر ما بپذیریم که سطح یک جسم خود آن جسم نیست، پس مکان آن جسم به سطوحش محدود میشود و هر چیزی که در آن سطح وجود دارد، متعلق به آن جسم است. بنابراین نیازی نیست که چیزی خارج از سطح جسم وجود داشته باشد زیرا در این صورت جسم به بینهایت خواهد رسید و این ممکن نیست. با این حال، مردم اجسام مختلفی مانند خاک، آب و آتش را در میان هوا میبینند و تصور میکنند که هوا یک مکان خالی است. آنها بر این گمانند که هر جسمی باید فضای خالیای در اطراف خود داشته باشد و اگر آن جسم جابجا شود، فضای خالی همچنان باقی میماند، مانند زمانی که فردی از خانه بیرون میرود و جاهای آن خالی میماند.
هوش مصنوعی: محمد زکریا در مورد اثبات مکان و زمان به این نتیجه رسیده است که برای این موضوع باید از عقل به عنوان دلیل استفاده کرد. او در آثارش اشاره میکند که از مردم عادی برای اثبات زمان و مکان شهادت بخواهید، به شرطی که فکر آنها به روشنی باشد و تحت تأثیر جدلهای فلاسفه قرار نگرفته باشند. او تجربیات خود را بیان میکند و میگوید وقتی از چنین افرادی پرسیده است، پاسخ دادهاند که عقل آنها تأیید میکند که بیرون از این جهان، گستردگی وجود دارد. آنها میدانند که اگر فلک حرکت نکند، همچنان چیزی وجود دارد که در حال گردش است و آن "زمان" است. اما زکریا به این نتیجه میرسد که این افکار سادهانگارانه و ناپذیرفتنی است؛ زیرا مردم معمولی اجسام را به گونهای میبینند که گویا هوا اطراف آنها را احاطه کرده و فکر میکنند این هوا فضای خالی است. او این تصور را به چالش میکشد و میگوید اگر هوا جسمی است، پس چگونه میتوان گفت که فضای بیرون از جهان خالی است؟ او به این نکته اشاره میکند که اگر شیشهای وجود داشت که درون آن اجسامی در سه بعد بودند، این مکان نیز باید دراز و عمیق باشد و نمیتوان آن را خالی در نظر گرفت. اگر شیشه بتواند مکانی را از اجسام دیگر جدا کند، باید مکان همواره در مکانی دیگر قرار گیرد. به این ترتیب زکریا نتیجه میگیرد که هر جسمی تمام ابعاد خود را در سطح بیرونیاش دارد و نیازی به سطح اضافی ندارد. با بیان این نکات، او نتیجه میگیرد که بیرون از این جهان هیچ سطحی نیست، چرا که هیچ جسمی آنجا وجود ندارد. این نتیجهگیری بر مبنای دلایل منطقی است و نمیتوان آن را فقط از طریق افکار عامه فهمید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.