صفت فتح خلیج. بدان وقت که رود نیل وفا کند یعنی از دهم شهریورماه تا بیستم آبان ماه قدیم که آب زاید باشد هژده گز ارتفاع گیرد از آچه در زمستان بوده باشد. و سر این جویها و نهرها بسته باشد به همه ولایت. پس این نهر که خلیج میگویند و ابتدای آن پیش شهر مصر است و به قاهره برمی گذرد و آن خاص سلطان است. سلطان برنشیند و حاضر شود تا آن بگشایند. آن وقت دیگر خلیجها و نهرها و جویها بگشایند در همه ولایت و آن روزها بزرگ تر عیدها باشد و آن را رکوب فتح الخلیج گویند، چون موسم آن نزدیک رسد بر سر آن جوی بارگاهی عظیم متکلف به جهت سلطان بزنند از دیبای رومی همه به زر دوخته و به جواهر مکلل کرده با همه الات که در آن جا باشد جنان که صد سوار در سایه آن بتوانند ایستاد و در پیش این شراع خیمه ای بوقلمون و خرگاهی عظیم زده باشند، و پیش از رکوب در اصطبل سه روز طبل و بوق و کوس زنند تا اسپان با آن آوازها الفت گیرند تا چون سلطان برنشیند ده هزار مرکب به زین زرین و طوق و سرافسار مرصع ایستاده باشند همه نمد زین های دیبای رومی و بوقلمون چنانچه قاصداً بافته باشند و نه بریده ونه دوخته، و کتابه بر حواشی نوشته به نام سلطان مصر. و بر هر اسبی زرهی یا جوشنی افکنده و خودی بر کوهه زین نهاده و هرگونه سلاحی دیگر و بسیار شتران با کجاوه های آراسته و استران با عماری های آراسته همه به زر و جواهر مرصّع کرده و به مروارید حلیله های آن دوخته آورده باشند در این روز خلیج که اگر صفت آن کننند سخن به طول انجامد. و آن روز لشکر سلطان همه برنشینند گروه گروه و فوج فوج، و هر قومی را نامی و کنیتی باشد گروهی را کتامیان گویند ایشان از قیروان در خدمت المعز لدین الله بودن و گفتند بیست هزار سوارند، و گروهی را باطلیان گویند مردم مغرب بودن که پیش ازا آمدن سلطان به مصر آمده بودند و گفتند پانزده هزار سوارند. گروهی را مصامده میگفتند ایشان سیاهانند از زمین مصمودیان و گفتند بیست هزار مردند، و گروهی را مشارقه میگفتند و ایشان ترکان بودند و عجمیان به سبب آن که اصل ایشان تازی نبوده است اگر چه ایشان بیشتر همان جا در مصر زادهاند اما اسم ایشان از اصل مشتق بود. گفتند ایشان ده هزار مرد بودند عظیم هیکل. گروهی را عبید الشراء گویند ایشان بندگان درم خریده بودند، گفتند ایشان سی هزار مردند. گروهی را بدویان میگفتند مردمان حجاز بودند همه نیزه وران، گفتند پنجاه هزار سوارند. گروهی را استادان میگفتند هه خادمان بودند سفید و سیاه که به نام خدمت خریده بودند و اشان سی هزار سوارند. گروهی را سراییان میگفتند و پیادگان بودند از هر ولایتی آمده بودند و ایشان را سپاهسالاری باشد جداگانه که تیمار ایشان دارد و ایشان هر قومی به سلاح ولایت خویش کار کنند، ده هزار مرد بودند. گروهی را زنوج میگفتند ایشان همه به شمشیر جنگ کنند و بس. گفتند ایشان سی هزار مردند. و این همه لشکر روزی خوار سلطان بودند و هریک را به قدر مرتبه مرسوم و مشاهره معین بود که هرگز براتی به یک دینار بر هیچ عامل و رعیت ننوشتندی الا آن که عمال آنچه مال ولایت بودی سال به سال تسلیم خزانه کردندی و ازخزانه به وقت معین ارزاق آن لشکر بدادندی چنان که هیچ علمدار و رعیت را از تقاضای لشکری رنجی نرسیدی. و گروهی ملک زادگان و پادشاه زادگان اطراف عالم بودند که آن جا رفته بودند و ایشان را از حساب لشکری و سپاهی نشمردندی. از مغرب و یمن و روم و صقلاب و نوبه و حبشه و ابنای خسرو دهلی و مادر ایشان به آن جا رفته بودند، و فرزندان شاهان گرجی و ملک زادگان دیلمیان و پسران خاقان ترکستان و دیگر طبقات اصناف مردم چون فضلا و ادبا و شعرا و فقها بسیار آن جا حاضر بودند و همه را ارزاق معین بود و هیچ بزرگ زاده را کم از پانصد دینار ارزاق نبود و ببود که دوهزار دینار مغربی بود و هیچ کار ایشان را نبودی الا آن که چون وزیر بر نشستی رفتندی سلام کردندی و باز به جای خود شدندی. اکنون با سر حدیث فتح خلیج رویم؛ آن روز که بامداد سلطان به فتح خلیج بیرون خواست شد ده هزار مرد به مزد گرفتندی که هریک از آن جنیبتان که ذکر کردیم یکی را به دست گرفته بودی و صد صد میکشیدندی، و در پیش بوق و دهل و سرنا می زدندی، و فوجی از لشکر برعقب ایشان میشدی. از در حرم سلطان همچنین تا سرفتح خلیج بردندی و باز آوردندی، هر مزدوری که از آن جنیبتی کشیده بود سه درم بدادندی. و از پس اسپان شتران با مهدها و مرقدها بکشیدندی. و ازپس ایشان استران با عمرای ها. آن وقت سلطان از همه لشکرها و جنیبتها دور میآمد. مردی جوان. تمام هیکل. پاک صورت، از فرزندان امیرالمومنین حسین بن علی بن ابی طالب صلوات الله علیهما و موی سر سترده بودی. بر استری نشسته بود زین و لگامی بی تکلف چنان که هیچ زر و سیم بر آن نبود و خویشتن پیراهنی پوشیده سفید با فوطه ای فراخ و بزرگ چنان که در بلاد عرب رسم است و به عجم دراعه میگویند و گفتند آن پیراهن را دیبقی میگویند و قیمت آن ده هزار دینار باشد و عمامه ای هم از آن رنگ بر سر بسته و همچنین تازیانه ای عظیم قیمتی در دست گرفته و درپیش او سیصد مرد دیلم میرفت همه پیاده و جامه های زربفت رومی پوشیده و میان بسته آستین های فراخ به رسم مردم مصر همه با زوپینها و تیرها و پایتابها پیچیده و مظلّه داری با سلطان میرود، بر اسپی نشسته و دستاری زرین و تیرها و پایتابها پیچیده و مظله داری با سلطان میرود بر اسپی نشسته و دستاری زرین مرصع بر سر او و دستی جامه پوشیده که قیمت آن ده هزار دینار زر مغربی باشد و آن چتر که به دست دارد به تکلفی عظیم همه مرصع و مکلل هیچ سوار دیگر با سلطان نباشد، و در پیش او این دیلمیان بودند و بر دست راست و چپ او چندین مجمره دار میروند از خادمان و عنبر و عود میسوزند، و رسم ایشان آن بود که هر کجا سلطان به مردم رسیدی او را سجده کردندی و صلوات دادندی، از پس او وزیر میآمدی با قاضی القضاة و فوجی انبوه از اهل علم و ارکان دولت. و سلطان برفتی تا آن جا که شراع زده بودند و برسربند خلیج یعنی فم النهر و سواره در زیر آن بایستادی ساعتی بعد از آن خشت زوپینی به دست سلطان دادندی تا بر این بند زدی و مردم به تعجیل درافتادندی به کلنگ و بیل و مجرفه آن بند را بر دریدندی. آب خود که بالا گرفته باشد قوت کند و به یکبار فرو رود و به خلیج اندر افتد. این روز همه خلق مصر و قاهره به نظاره آن فتح خلیج آمده باشند و انواع بازی های عجیب بیرون آورند، و اول کشتی که در خلیج افکنده باشد جماعتی اخراسان که به پارسی گنگ و لال میگویند در آن کشتی نشانده باشند مگر آن را به فال داشته بودهاند و آن روز سلطان ایشان را صدقات فرماید. و بیست و یک کشتی بود از آن سلطان که آبگیری نزدیک قصر سلطان ساخته بودند چندان که دو سه میدان و آن کشتیها هر یک را مقدار پنجاه گز طول و بیست گز عرض بود همه به تکلف با زر و سیم و جواهر و دیباها آراسته که اگر صفت آن کنند اوراق بسیار نوشته شود و بیش تر اوقات آن کشتیها را در آن آبگیر چنان که استر در استرخانه بسته بودندی. و باغی بود سلطان را به دو فرسنگی شهر که آن را عین الشمس میگفتند. و چشمه ای نیکو در آن جا، و باغ را خود به چشمه باز میخوانند و میگویند که آن باغ فرعون بوده است، وبه نزدیک آن عمارتی کهنه دیدم چهار پاره سنگ بزرگ هر یک چون مناره ای و سی گز قایم ایستاده و از سرهای آن قطرات آب چکان و هیچ کس نمی دانست که آن چیست و در باغ درخت بلسان بود میگفتند پدران آن سلطان از مغرب آن تخم بیاوردند و آن جا بکشتند و در همه آفاق جایی نیست و به مغرب نیز نشان نمی دهند و آن را هرچند تخم هست اما هر کجا میکارند نمی روید و اگر میروید روغن حاصل نمی شود و درخت آن چون درخت مورد است که چون بالغ میشود شاخه های آن را به تیغی خسته میکنند و شیشه ای بر هر موضعی میبندند تا این دهونت همچنان که صمغ از آن جا بیرون میآید. چون دهن تمام بیرون آید درخت خشک میشود و چوب آن را باغبانان به شهر آورند و بفروشند. پوستی سطبر باشد که چون از آن جا باز میکنند و میخورند طعم لوز دارد و از بیخ آن درخت سال دیگر شاخهها برمی آید و همان عمل با آن میکنند. شهر قاهره را ده محلّت است وایشان محلّت را حاره میگویند و اسامی آن این است : ۱. حاره برجوان، ۲. جاره زویله، ۳. حاره الجودریه، ۴. حاره الامرا، ۵. حراه الدیالمه، ۶. حاره الروم، ۷. حاره الباطلیه، ۸. قصر الشوک، ۹. عبید الشری، ۱۰ .حاره المصامده.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: متن به توصیف وقایع و مراسمی مربوط به "فتح خلیج" در مصر اشاره دارد که در دورهای خاص از سال، بین دهم شهریور تا بیستم آبان رخ میدهد. در این مدت، آب رود نیل به ارتفاع ۱۸ گز میرسد و مراسم به منظور گشایش خلیج و نهرها با همراهی سلطان و لشکریان او برگزار میشود. در این روزها، جشنها و جشنوارههای مختلفی برگزار میشود.
سلطان در این روز با زین و اسبهای طلایی، همراه با لشکریان و اعضای مختلف جامعه، از جمله فضلا و ادبا، در اقدامی مهم شرکت میکند. مراسم شامل ساخت بارگاهها، آذین بندی و آمادهسازی جشنی عظیم برای مردم است. در نهایت، آب به خلیج میریزد و در این رویداد، مردم به تماشای آن میپردازند و انواع سرگرمیها و بازیها برگزار میشود.
همچنین، به تفصیل، به دستههای مختلف لشکر و مردمی که در این جشن و مراسم شرکت دارند اشاره شده و اهمیت این روز به عنوان یکی از بزرگترین عیدها در مصر بیان میشود. در طی مراسم، چندین کشتی به آب انداخته میشود و سلطان صدقات میدهد. در این میان، به باغ خاصی نیز اشاره میشود که به باغ فرعون نسبت داده شده و درختان خاصی در آن وجود دارد.
در نهایت، مشخصات محلههای قاهره و تقسیمات آن ذکر میشود.
هوش مصنوعی: خلیج در زمان طغیان رود نیل، که از دهم شهریور تا بیستم آبان سالهای قبل اتفاق میافتد، به ارتفاعی حدود هجده گز میرسد. در این زمان جویها و نهرها در تمام ولایات بسته میشوند. این نهر خاص سلطان است و او برای گشودن آن در میآید. پس از آن، دیگر خلیجها و نهرها نیز گشوده میشوند و این روز به عنوان عید بزرگی به نام "رکوب فتح الخلیج" شناخته میشود. برای این روز، بارگاهی بزرگ و مجللی برای سلطان بنا میکنند، تزئین شده با دیبای رومی و جواهرات. همچنین طبل و بوق برای آشنایی اسبها با صداها مدتی قبل از این روز نواخته میشود. به این ترتیب، همه لشکرها در این روز جمع میشوند و هر گروه نام خاصی دارد، و هرکس از قومها و ملیتهای مختلف در آنجا حاضر است. این لشکر همگی تحت فرمان سلطان در انتظار گشایش خلیج هستند و برای هر کس به میزان مقامش، ارزاق معین شده است. در این روز، سلطان با گروهی از لشکریان و شخصیتهای مهم به میدان میآید و بالای بند خلیج ایستاده، با همکاری لشکریان، قفل بند را میشکند تا آب جاری شود. مردم قاهره برای تماشای این رویداد حاضر میشوند و انواع جشنها و بازیها برگزار میشود. در این میان، از کشتیهای زینت شده و باغهای زیبا نیز سخن به میان میآید که به تاریخ و فرهنگ این سرزمین اشاره دارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.