گنجور

 
 
 
اوحدی

ای ماه، ز پیوستن من عار مدار

پیوسته مرا به هجر بیدار مدار

بر من، که فدای تو کنم جان عزیز

خواری مپسند و این سخن خوار مدار

قدسی مشهدی

قدسی ز بتان حسرت دیدار مدار

سر در پی چشم خویش زنهار مدار

معشوق تو در دل است، نتوان دیدش

بر هرچه نظر کار کند، کار مدار

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه