گنجور

 
 
 
کمال‌الدین اسماعیل

آن شاخ سمن که روی خندان دراد

می نتواند که سیم پنهان دارد

وان غنچۀ تنگ خولب آورده بهم

زر تعبیه در جامۀ خلقان دارد

امامی هروی

شیرین دهنت چون صفت جان دارد

خود را سزد ار، ز دیده پنهان دارد

آن چشمه که خضر یافت زو آب حیات

لعل تو بهر لطیفه ی آن دارد

مولانا

هر موی زلف او یکی جان دارد

ما را چو سر زلف پریشان دارد

دانی که مرا غم فراوان از چیست

زانست که او ناز فراوان دارد

مجد همگر

آن درد که کوه را خروشان دارد

وان سوز که آب بحر جوشان دارد

وان بار که پشت چرخ ازو گیرد خم

در سینه دلم چگونه پنهان دارد

جویای تبریزی

حرصت ای شیخ ذوق بریان دارد

دندان نه و میل خوردن نان دارد

می جاوی نان چو آسیا در شکمت

گویا فم معدهٔ تو دندان دارد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه