گنجور

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
باباافضل کاشانی

گر با توام از تو جان دهم آدم را

از نور تو روشنی دهم عالم را

چون بی تو شوم قوت آنم نبود

کز سینه به کام دل برآرم دم را

عراقی

تا با توام، از تو جان دهم آدم را

وز نور تو روشنی دهم عالم را

چون بی‌تو بوم، قوت آنم نبود

کز سینه به کام خود برآرم دم را

مولانا

عاشق شب خلوت از پی پی گم را

بسیار بود که کژ نهد انجم را

زیرا که شب وصال زحمت باشد

از مردم دیده دیدهٔ مردم را

مجد همگر

خرم به تو داشتم دل بی غم را

هجر تو حزین کرد دل خرم را

من تلخی عالم به تو خوش می کردم

با تلخی هجرت چکنم عالم را

قدسی مشهدی

گر یافته‌ای حقیقت عالم را

پیوند به اوست خاتم و آدم را

کس را به خیال که سرگشته مکن

بنمای باد نیر از دو عالم را

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه