مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱۴ مستی ز ره آمد و بما در پیوست ساغر میگشت در میان دست بدست از دست فتاد ناگهان و بشکست جامی چه زید میانهٔ چندین مست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، مستی به جمع ما ملحق میشود و ساغر می (جام شراب) در دستان ما جا به جا میشود. اما ناگهان این جام از دست میافتد و میشکند. شاعر به طور استعاری از آسیب و غفلت در میگوید که در میان مستی و شوق، اتفاقی ناگوار رخ میدهد.
هوش مصنوعی: مستی به سراغ ما آمد و ما را در آغوش گرفت. جام شراب در دستان ما به گردش درآمد و از دست به دست میچرخید.
هوش مصنوعی: ناگهان او از دستش افتاد و جام شرابش شکست. چه کمبود عجیبی در میان این همه مست وجود دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن یار که عهدِ دوستداری بشکست
میرفت و منش گرفته دامن در دست
میگفت دگر باره به خوابم بینی
پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست
ای دل ، ز شراب عشق گشتی سرمست
کز رنج خمار او به جان نتوان رست
گر از دل من چنین فرو داری دست
در روز ز دست تو به شب باید جست
چون دیده من دید ترا روز نخست
مسکین دل من هوای دیدار تو جست
اکنون که ترا هوای من نیست درست
یا ناز مکن یا دل من باز فرست
گر سیر شدی بتا ز من در خور هست
زیرا که ندارم ای صنم چیزی لست
رنج دل رنج دیده جز دیده نجست
دانی که شد این گناه بر دیده درست
در جمله جهان صورتی از دیده نرست
کش چندین موج خونش از دیده نشست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.