مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۰۰ گویند مرا که این همه درد چراست وین نعره و آواز و رخ زرد چراست گویم که چنین مگو که اینکار خطاست رو روی مهش ببین و مشکل برخاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از درد و رنجی که دارد سخن میگوید و به دیگران پاسخ میدهد که درباره زجر او سوال نکنند. او اشاره میکند که مشکل اصلی ناشی از عشق و زیبایی محبوبش است و این درد گاه بسیار عمیق و سخت است.
هوش مصنوعی: میگویند چرا این همه درد و رنج را تحمل میکنم و چرا صدای فریاد و چهرهام زرد هست.
هوش مصنوعی: میگویم که چیزی نگو که این کار ناپسند است، به چهره او نگاه کن و ببین که چه مشکلاتی پیش آمده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آزادی و عشق چون همی نامد راست
بنده شدم و نهادم از یکسو خواست
زین پس چونان که داردم دوست رواست
گفتار و خصومت از میانه برخاست
این کار نگر که از تو امروز مراست
بازار بهشتیان چنین باشد راست
نی بوسه فروشی تو به نرخی که سزاست
نی بوسه خری بدانچه در حکم رواست
گر نور فلک چو طبع ما گردد راست
در مدح تو از طبع سخن نتوان خواست
هر بیت که در مدح تو خواهم آراست
در خورد تو نیست بلکه در طاقت ماست
دارنده چو ترکیب طبایع آراست
از بهر چه اوفکندش اندر کم و کاست؟
گر نیک آمد، شکستن از بهر چه بود؟
ور نیک نیامد، این صور عیب که راست؟
گر خصم نخواست از حسد کار توراست
ایزد ملکا هر آنچه او خواست نخواست
امروز که راست این سعادت که تو راست
اقبال فزون گشته و خصمان کم و کاست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.