مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۲۵ مردم رغم عشق دمی در من دم تا زندهٔ جاوید شوم زان یکدم گفتی که به وصل با تو همدم باشم گو با که کجا شرم نداری همدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر به عشق و لحظههای ناب آن اشاره میکند و میگوید که با وجود محبت و عشق، باید از آن لحظهها بهره برد تا به جاودانگی دست یابد. او از معشوق میخواهد که در کنار او باشد و میپرسد چه دلیلی دارد که در مورد عشق شرم کند.
هوش مصنوعی: مردم، بگذار لحظهای از عشق تو در من دمیده شود تا برای همیشه زنده بمانم.
هوش مصنوعی: تو گفتی که میخواهم در کنار تو باشم، پس با چه کسی میتوانم همدم شوم در حالی که تو از هیچ چیز شرم نمیکنی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رنجورم و در دل از تو دارم صد غم
بی لعل لبت حریف دردم همه دم
زین عمر ملولم من مسکین غریب
خواهد شود آرامگهم کوی عدم
از روضهٔ حسن تو نگاری رسدم
وز موکب وصل تو غباری رسدم
تا چند کشند و چند افروزندم
من سوختهام چرا همی سوزندم
قم فاسقنی قهوةً کان عاصرها
قبل الزّمان و کانت ثانی القدم
ناریه جاثلیق الدّهر یعرفها
زُفّت الیه و بنت الکرم فی العدم
آواز سرافیل طرب میرسدم
از خاک فنا بر آسمان میبردم
کس را خبری نیست که بر من چه رسید
زان با خبری که بیخبر میرسدم
هر دم غم جانان المی میدهدم
عشق کهنش ز نو غمی میدهدم
بر دف زند دشمن و اینطرفه که دوست
پیوسته بسان نی دمی میدمدم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.