گنجور

 
 
 
جلال عضد

هر شب مَی اشک خویشتن نوش کنم

چون مجمر از آتش جگر جوش کنم

با خامُشی اندر سخن آیم، لیکن

با تنهایی دست در آغوش کنم

اهلی شیرازی

دل کو که حدیث دیگران گوش کنم

یا با دگری دست در آغوش کنم

لعل نمکین تو گرم یاد نکرد

من حق نمک کجا فراموش کنم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه