گنجور

 
مولانا

آمد بر من چو در کفم زر پنداشت

چون دید که زر نیست وفا را بگذاشت

از حلقهٔ گوش او چنین پندارم

کانجا که زر است گوش میباید داشت

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode