مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۸۹ این نکته شنو ز بنده ای نقش چگل هرچند که راهیست ز دل جانب دل در چشم تو نیستم تو در چشم منی تو مردم دیدای و من مردم گل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و ارتباط عمیق خود با معشوقش اشاره میکند. او بیان میکند که هرچند که مسیرش به دل است، اما معشوق برای او در نظرش جایگاه خاصی دارد. این تبادل احساسات نشاندهنده پیوند عمیق و چگونگی تأثیرگذاری یکدیگر بر زندگی هم است.
هوش مصنوعی: این نکته را از زبان یک بنده بشنو که هر چند راهی به سوی دل دارد، اما خود نقش و تصویر دل است.
هوش مصنوعی: در چشمان تو من حضور ندارم، اما تو در چشمان من دیده میشوی. من از جنس انسانها هستم و تو نیز از جنس گلها.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خورشید خراسان و خدیو زابل
از نخشب و کش بهار گردد کابل
غل بر یبغو نهاد و پل بر جیحون
جیحون به پل دارد و یبغوی به غل
پرسید کسی منزل آن مهر گسل
گفتم که: دل منست او را منزل
گفتا که: دلت کجاست؟ گفتم: بر او
پرسید که: او کجاست؟ گفتم: در دل
من آن توام تو آن من باش ز دل
بستاخی کن چرا نشینی تو خجل
گر جرم همه خلق کنم پاک بحل
در مملکتم چه کم شود؟ مشتی گل
گر خواهی ، ازین حشمت والا بمثل
بر تارک خورشید نهی پای محل
مر جاه ترا خدای ما ، عزوجل
جاوید رقم ز دست بر لوح ازل
گویند مرا به هِجر آن ماه چگل
بَر نِهْ ز شکیب و صبر زنجیر به دل
زنجیر به دل چه سود از صبر که هست
زلفین چو زنجیرش زنجیر گسل
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.