بد دوش بیتو تیره شب و روشنی نداشت
شمع و سماع و مجلس ما چاشنی نداشت
شب در شکنجه بودم و جرمی نرفته بود
در حبس بود این دل و دل دادنی نداشت
ای آنک ایمنست جهان در پناه تو
مه نیز بیلقای تو شب ایمنی نداشت
کبر و منی خلق حجاب تو میشود
در سایه بود از تو کسی کو منی نداشت
دل در کف تو از تو ولیکن ز شرم تو
سیماب وار بر کف تو ساکنی نداشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر احساس تنهایی و بیپناهی خود را بیان میکند. او میگوید که زندگی بدون محبوبش تاریک و بیمعناست و شمع و جشنهایش هیچ لذتی ندارند. دلش در حبس عشق اوست و آزادی نمییابد. دنیا بدون وجود محبوبش ایمن نیست و همه چیز تحت تأثیر او قرار دارد. همچنین، شاعر به این نکته اشاره میکند که خودخواهی و غرور دیگران مانع دسترسی به محبوب میشود و دلش کاملاً در اختیار اوست، اما به دلیل شرمش نمیتواند ابراز کند.
هوش مصنوعی: بدون تو، شب تار و روشنایی نداشت و شمع و موسیقی و مجلس ما هیچ لذتی نداشت.
هوش مصنوعی: در شب دچار عذاب و رنج بودم و هیچ گناهی نکرده بودم. دل من در حبس بود و هیچ چیزی برای دادن نداشتم.
هوش مصنوعی: ای کسی که جهان در سایه و حمایت تو در آرامش است، حتی ماه نیز بدون دیدار تو، شب را در ناامنی سپری نمیکند.
هوش مصنوعی: غرور و خودپرستی انسانها مانعی برای درک و مشاهده حقیقت تو میشود. در سایه وجود تو، هیچکس نمیتواند برتری یا خودبزرگبینی داشته باشد.
هوش مصنوعی: دل من در دستان توست، اما از شرم تو، مانند جیوه نمیتواند در دستانت آرام بگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.