گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مولانا

مرا گویی که چونی تو لطیف و لمتر و تازه

مثال حسن و احسانت برون از حد و اندازه

خوش آن باشد که می‌راند به سوی اصل شیرینی

در آن سیران سقط کرده هزاران اسب و جمازه

همی‌کوشم به خاموشی ولیکن از شکرنوشی

شدم همخوی آن غمزه که آن غمزه‌ست غمازه

دلا سرسخت و پاسستی چنین باشند در مستی

ولی بشتاب لنگانه که می‌بندند دروازه

بدان صبح نجاتی رو بدان بحر حیاتی رو

بزن سنگی بر این کوزه بزن نفطی در آن کازه

بهل می را به میخواران بهل تب را به غمخواران

که این را جملگی نقش است و آن را جمله آوازه

که کنزا کنت مخفیا فاحببت بان اعرف

برای جان مشتاقان به رغم نفس طنازه

تعالوا یا موالینا الی اعلی معالینا

فان الجسم کالاعمی و ان الحس عکازه

الی نور هو الله تری فی ضؤ لقیاه

کمال البدر نقصانا و عین الشمس خبازه

 
 
 
غزل شمارهٔ ۲۲۹۶ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
جامی

بیا ساقی که شد با می پرستان عهد گل تازه

فکند آواز بلبل در چمن زین معنی آوازه

کهن رسمیت توبه ترک آن خوشتر درین موسم

که سبزه خرم است و سوری و سوسن تر و تازه

ز باد محنت دوران شد ابتر دفتر عیشم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه