گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مولانا

بشنیده‌ام که عزم سفر می‌کنی مکن

مِهر حریف و یار دگر می‌کنی مکن

تو در جهان غریبی غربت چه می‌کنی ؟

قصد کدام خسته‌جگر می‌کنی؟ مکن

از ما مدزد خویش به بیگانگان مرو

دزدیده سوی غیر نظر می‌کنی؟ مکن

ای مه که چرخ زیر و زبر از برای توست

ما را خراب و زیر و زبر می‌کنی مکن

چه وعده می‌دهی و چه سوگند می‌خوری ؟

سوگند و عشوه را تو سپر می‌کنی مکن

کو عهد و کو وثیقه که با بنده کرده‌ای ؟

از عهد و قول خویش عبر می‌کنی مکن

ای برتر از وجود و عدم بارگاه تو

از خطه وجود گذر می‌کنی مکن

ای دوزخ و بهشت غلامان امر تو

بر ما بهشت را چو سقر می‌کنی مکن

اندر شکرستان تو از زهر ایمنیم

آن زهر را حریف شکر می‌کنی مکن

جانم چو کوره‌ای است پرآتش بَسَت نکرد؟

روی من از فراق چو زر می‌کنی مکن

چون روی درکشی تو، شود مهْ سیه ز غم

قصد خسوف قرص قمر می‌کنی؟ مکن

ما خشک لب شویم چو تو خشک آوری

چشم مرا به اشک چه تر می‌کنی؟ مکن

چون طاقت عقیله عشاق نیستت

پس عقل را چه خیره‌نگر می‌کنی؟ مکن

حلوا نمی‌دهی تو به رنجور ز احتما ؟

رنجور خویش را تو بتر می‌کنی مکن

چشم حرام‌خواره من دزد حسن توست

ای جان سزای دزد بصر می‌کنی؟ مکن

سر درکش ای رفیق که هنگام گفت نیست

در بی‌سریِ عشق چه سَر می‌کنی؟ مکن

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
غزل شمارهٔ ۲۰۵۴ به خوانش فاطمه زندی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سنایی

جانا اگر چه یار دگر می‌کنی مکن

اسباب عشق زیر و زبر می‌کنی مکن

گویی دگر کنم مگرم کار به شود

حقا که کار خویش بتر می‌کنی مکن

منمای روی خویش بهر ناسزا از آنک

[...]

صائب تبریزی

عرض صفا به اهل هنر می کنی مکن

پیش کلیم دست بدر می کنی مکن

صدق عزیمت است دلیل ره طلب

تو سست عزم، عزم دگر می کنی مکن

قطع ره طلب به تأمل نمی شود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه