گنجور

 
مولانا

عشق را با گفت و با ایما چه کار

روح را با صورت اسما چه کار

عاشقان گوی‌اند در چوگان یار

گوی را با دست و یا با پا چه کار

هر کجا چوگانش راند می‌رود

گوی را با پست و با بالا چه کار

آینه‌ست و مظهر روی بتان

با نکوسیماش و بدسیما چه کار

سوسمار از آب خوردن فارغست

مر ورا با چشمه و سقا چه کار

آن خیالی که ضمیر اوطان اوست

پاش را با مسکن و با جا چه کار

عیسیی که برگذشت او از اثیر

با غم سرماش و یا گرما چه کار

ای رسایل کشته با نادی غیب

رو تو را با گفت و با غوغا چه کار

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۱۱۰۲ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم