یارب! ای پروردگار! ای پرورنده! ما را بدان نوری پرور که بندگان مقبل خود را پروری از بهر وصال دوست، بدین علف شهوت مپرور ما را که دشمنان را بدان میپروری بر مثال گاو و گوسفندان آخُری و پروری که پرورند از جهتِ گوشت و پوست. مرغان حواس ما را به چینهٔ علم و حکمت پرور، جهت بر آسمان پریدن، نه به دانهٔ شهوت جهت گلو بریدن. فلکِ بازیگر، همچون شببازان از پسِ این چادر خیالات استارگان و لعبتان سیارات، بازیها بیرون میآرد و ما چون هنگامه بر گِردِ این بازی مستغرق شدهایم و شب عمر به پایان میبریم. صبح مرگ برسد و این هنگامهٔ شبباز فلک سرد شود و ما شب عمر به باد داده. یا رب! پیشتر از آنکه صبح مرگ بدمد، این بازی را بر دل ما سرد گردان ؛ تا بهنگام از این هنگامه بیرون آییم و از شبروان باز نمانیم. چون صبح بدمد، ما را به کوی قبول تو یابد. یارب! آوازۀ حیات تو به گوش جانها رسید. جانها همه روان شدند. در بیابان دراز، تشنهٔ آب حیات، این جهان پیش آمد همه درافتادند در وی. هر چند که قلاوزان و آبشناسان بانگ میزنند که اگرچه به آب حیات مانَد، اما آب حیات نیست. آب حیات در پیش است، ازین گذرید.
آب حیات، آن باشد که هرکه خورد از آن، هرگز نمیرد و هر شاخ درخت که از آن سبز شد، هرگز زرد و پوسیده نشود و هر گل که از آن آب حیات خندان شد، هرگز آن گل نریزد، اما این آب حیات نیست، آب ممات است. هرکه از این آب حیات فانی بیش خورد، از همه زودتر میرد. نمیبینی که ملوک و پادشاهان از بندگان کمعمرترند؟ و هر شاخ درخت که از این آب بیش کشید، او زودتر زرد شود. اینک گل را نگر که از این آب سیرابتر و خندانتر شد، از همهٔ عروسان باغ لاجرم او زودتر ریزد.
نادر کسی بود که این بانگ و نصیحت درگوش او رفت و کم کسی بود که کسی کرد و این سیاهآبه را به ناکسان بگذاشت. خداوندا! و پادشاها! ما را از آن نادرکسان گردان و از این سیاهآبهٔ شورابه خلاص ده تا همچون دیگران شکم و رو آماسیده، بر سر این چشمه نمیریم و از طلب آب حیات محروم نمانیم.
روی ابوذر عن النبی علیه السلام قال: سألت رسول الله صلی الله علیه و سلم ما فی صحف موسی؟ قال: قدکان فی صحف موسی عجبت لمن ایقن بالموتکیف یفرح؟ و عجبت لمن ایقن بالنار،کیف یضحک؟ و عجبت لمن ایقن بالحساب،کیف یعمل السیئات؟ و عجبت لمن ایقن بزوال الدنیا و تقلبها باهلها،کیف یجمعها و یطمئن الیها؟
ابوذر که از چاکران حضرت رسالت و مستفیدان عتبهٔ نبوت و از خادمان حجرۀ فتوت بود، چنین میگوید که: روزی روی سپاه اهل دین، پشت و پناه اهل زمین، نقطهٔ دایرۀ عالم، ثمرۀ شجرۀ بنی آدم، طغراکش «ولسوف یعطیک ربک فترضی» رایض براق «سبحان الذی اسری» برگذرنده به اعلم «ثم دنی فتدلی» دنیا و عقبی زیر قدمش اشارتکنان «وکان قاب قوسین اوادنی»
این ابوذر گفت که: این مهتر روزی از مسجد الحرام و از حجرة المصلی یناجی ربه بیرون آمده بود، «دعاء بعدکل صلوة مستجابه» گفته و بر تخت «اناسید ولد آدم و لا فخر» نشسته، بساط «الفقر فخری» افکنده، چهار بالش «آدم و من دونه تحت لوائی» نهاده، بر متکای «اول ما خلق الله نوری» تکیه زده و مهاجر و انصار و جمع «مستغفرین بالاسحار» به شکر «قائمون باللیل و صائمون بالنهار»، به گِردش حلقه زده، صدیق، در تحقیق، دُرِ سر میسفت. فاروق، میان حق و باطل فرق میاندیشید. ذی النورین، تاریکی لحد را روشنایی مهیا میکرد. مرتضی، حلقهٔ در رضا میزد. بلال، بلبل وار «ارحنایا بلال» میگفت. صهیب، قدح صهبای وفا درمیکشید. سلمان، در طریقت سلامت قدم میزد و من که ابوذرم در راه عظمت او ذره ذره گشته بودم، زبان انبساط بگشادم وگفتم ای مهتر ما: ما فی صحف موسی؟: در صحف موسی که سلوت جان عاشقان است و انیس دل مشتاقان است چه چیز است؟ مهتر، قفل سکوت به فرمان حی لایموت از حقهٔ تحقیق برداشت،گفت: «عجبت» عجب دارم از آن بندهای که قدم در میدان ایمان نهاده باشد، به دوزخ و درکات جهنم ایمان آورده آوازۀ مالک و اعوانش بدو رسیده، در این بوتهٔ بلا و زندان ابتلا، چگونه خوش میخندد؟
مهترا! فایدۀ دوم؟
گفت: عجب دارم از آن بنده که عمر عزیز را به کران آورده باشد به مرگ ایمان آورده باشد و وی را برگ ناساخته، به سؤال گور اقرار میکند و جواب مهیا ناکرده، چگونه شادی میکند؟
سوم گفت: عجب دارم از بندهای که او ایمان آورده است که ذره ذره فعل و گفت او را حساب است که: «فمن یعمل مثقال ذرّة خیراً یره» و ترازوی عدل آویختهاند، چگونه گزافکاری میکند؟
و چهارم عجب دارم از آن بنده که بیوفایی دنیا را میبیند و عزیزان خود را به خاک مینهد و از مقریان، «کل نفس ذائقة الموت» میشنود به چندین مهر و محبت و حرص و رغبت، دنیا را چون جمع میکند؟ و دل بر آن مینهد. و گور و کفن مردگان میبیند فراق دوستان میچشد، اما آنچه دوستانش چشیدهاند از تلخی فراق او یک شب نچشیده است، قدر وصال چه داند؟ آن درد را ندیده است، قدر مرهم چه شناسد؟
نی، نی، ای برادر! جهدکن که از این زندان بیرون آیی، قدم توبه در راه ندم نهی تا در این دنیا هر دو تورا باشد. چه جای این است! بلکه همت از این عالیتر کنی و مرکب دین، تیزتر برانی از نظارۀ دنیا درگذری و به تماشای عقبی هم چشم نگشایی تا جمال ذوالجلال ببینی. به جاروب «لا» همه را بروبی. هرکه شاه و شاهزاده باشد، هر آینه او را فراش باشد. «لا اله الا الله» فراشِ آن خاصان و شاهان حضرت است که از پیش دیدۀ ایشان هر دو عالم را میروبد.
به هرچ از راه دور افتی چه کفر آن حرف و چه ایمان (و) به هرچ از دوست وامانی چه زشت آن نقش و چه زیبا
نیابی خار و خاشاکی در این ره جز به فراشی کمر بست و به فرق استاد در راه شهادت لا
چو لا از صدر انسانی فکندت در ره حیرت پس از نور الوهیت به الله آی از «الا»
جز جمال حق مبین، جز کلام حق مشنو تا خاص الخاص پادشاه باشی.
با یار به گلزار شدم رهگذری بر گل نظری فکندم از بیخبری
چون دید بتم گفت: که شرمت بادا رخسار من اینجا و تو در گل نگری؟
والله اعلم.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن دعایی از زبان گویندهای است که به پروردگار خویش مینگرد و از او میخواهد تا او را به سمت حقیقت و دوری از دنیا و شهوات دنیاست هدایت کند. او بر این باور است که شهوات و تعلقات دنیوی، انسان را از هدف اصلیاش دور میکند و باعث غفلت از مرگ و پاسخگویی به اعمالش میشود.
گوینده از آب حیات سخن میگوید که نشانهای از زندگی ابدی و جاویدان است و بر این نکته تأکید میکند که آب حیات واقعی، چیزی فراتر از لذتهای زودگذر دنیوی است. او با ذکر داستان ابوذر و گفتگوی او با پیامبر اسلام (ص)، به اهمیت ایمان و تفکر در قبال مرگ و آخرت میپردازد و از انسانها میخواهد که از زندگی بیهوده و هوسهای دنیایی دست بردارند.
در نهایت، گوینده به خواننده توصیه میکند که تلاش کند تا از این زندان دنیوی رهایی یابد و به سوی جمال الهی و حقیقت غایی گام بردارد. او تأکید میکند که درک عمق فراق و وصال، جز از طریق تجربه سختیها و ذلالتها ممکن نیست.
هوش مصنوعی: ای خداوند! پروردگار و پرورنده! ما را با نوری پرورش ده که بندگان خاص تو را به عشق خویش راهنمایی کند. ما را از علفهای شهوت دور بدار که مانند سایر موجودات تنها به خوراک و پوشاک میپردازند. حواس ما را با علم و حکمت پرورش ده تا بتوانیم به آسمان پرواز کنیم، نه اینکه فقط به دنبال شبهات ناچیز روزگار باشیم. این دنیا مانند صحنهای است که تمام بازیها در آن برپا میشود و ما غرق در این بازیها شدهایم، بیخبر از اینکه شب عمر ما در حال سپری شدن است. ای خدا! پیش از آنکه صبح مرگ فرا رسد، این بازی را از دل ما بگیر تا بتوانیم از این گردونه خارج شویم و از خواب زدگان جا نمانیم. هنگامی که صبح برآید، ما را به سوی درگاه رحمت خود راهنمایی کن. ای خدا! صدای زندگیات به گوش جانها رسید و آنها به سوی تو روانه شدند. در این دشت وسیع، تشنهی آب حیات به دنیا روی آوردند و همه در آن غرق شدند. هرچند که دیگران میگویند این آب مانند آب حیات است، اما حقیقت آن است که هنوز به آب حیات حقیقی نرسیدهاند و باید از این دنیای فانی عبور کنند.
هوش مصنوعی: آب حیات به معانی متفاوتی اشاره دارد. هر کس از آن بنوشد، هرگز نمیمیرد و هر درختی که از این آب بهرهمند شود، همیشه سبز و سرزنده باقی میماند، و هر گلی که با آن شاداب گردد، هرگز نمیریزد. اما در واقع، این آب حیات نیست، بلکه آب ممات است. کسی که از این نوع آب بیشتر بنوشد، عمرش زودتر پایان مییابد. آیا نمیبینی که پادشاهان و بزرگان هم از این بندگان که عمر کوتاهی دارند، کمتر عمر میکنند؟ همچنین هر درختی که از این آب بیشتر استفاده کند، زودتر زرد و پژمرده میشود. به گلها نگاه کن؛ آنها با این آب شادابتر و زیباتر میشوند، ولی از بین سایر گلها، همین گل زودتر میریزد.
هوش مصنوعی: نادر فردی بود که به این هشدار و نصیحت گوش داد و کمتر کسی بود که این بیداری را جدی گرفت و از این مشکلات خود را دور کرد. ای خدا و ای پادشاه! ما را جزو آن معدود افراد قرار بده و از این مشکلات رهایی بخش تا مانند دیگران شکم و صورت ورم کرده بر سر این چشمه بمیرم و از دستیابی به آب حیات محروم نمانیم.
هوش مصنوعی: ابوذر از پیامبر اسلام نقل میکند که از او پرسیدم محتوای صحف موسی چیست؟ پیامبر پاسخ داد: در صحف موسی آمده است که من تعجب میکنم از کسی که به مرگ ایمان دارد، چگونه میتواند خوشحال باشد؟ و تعجب میکنم از کسی که به آتش جهنم ایمان دارد، چگونه میتواند بخندد؟ همچنین تعجب میکنم از کسی که به حسابرسی Day of Judgement ایمان دارد، چرا باید گناهان کند؟ و در نهایت، تعجب میکنم از کسی که به زوال دنیا و دگرگونی آن ایمان دارد، چطور میتواند آن را جمع کند و به آن آرامش داشته باشد؟
هوش مصنوعی: ابوذر که از یاران نزدیک پیامبر و کسانی بود که از نعمتهای مقام نبوت بهرهمند شدند، همچنین از خدمتگزاران به جوانمردی و فداکاری بود، به یاد میآورد که روزی، در حالی که بر روی سپاه دین نشسته بود، به عظمت و مقام انسانی و دنیا و آخرت که در زیر قدمهای او قرار داشت اشاره میکند. او به آیهای از قرآن که میگوید: "و پروردگارت به تو خواهد داد تا راضی شوی" اشاره میکند و سپس به سیر آسمانی پیامبر اشاره میکند که به او نزدیک شده بود.
هوش مصنوعی: ابوذر میگوید که روزی پیامبر از مسجد الحرام و محل نماز بیرون آمد و گفت که دعا بعد از هر نماز مستجاب است. او بر تخت بزرگترین انسانها نشسته بود و به فقر خود افتخار میکرد. در اطرافش مهاجران و انصار جمع شده بودند و در حالی که برخی در حال شکرگزاری و برخی در حال دعا بودند، به سراغش آمدند. صدیق مشغول تحقیق بود، فاروق در حال تجزیه و تحلیل حق و باطل، ذی النورین در حال روشن کردن تاریکی بود، مرتضی در حال درخواست رضایت، بلال با صدای خوشش آواز میخواند و صهیب نیز در حال نوشیدن شراب وفاداری بود. سلمان در راه حقیقت قدم میزد و من که به افتخار او ذرهای از خودم را فدای او کرده بودم، از او سوال کردم: در صحف موسی چه چیز نوشته شده است؟ او که به فرمان خدا سکوتش را شکسته بود، گفت: «عجبم از کسی که به میدان ایمان پا گذاشته و به جهنم ایمان آورده و با این حال در میانهی سختیها و مشکلات، چگونه خوشحال میخندد.»
هوش مصنوعی: مهترا! فایدهٔ دوم چیست؟
هوش مصنوعی: او گفت: من شگفتزدهام از کسانی که عمر گرانبهای خود را صرف کردهاند و به مرگ ایمان دارند، اما تاکنون عمل مناسبی ندارد و اینکه به پرسشهای پس از مرگ اعتراف میکند، بدون آنکه جوابهایی برای آن آماده کند. چطور میتواند در این وضعیت خوشحال باشد؟
هوش مصنوعی: سوم گفت: من واقعا تعجب میکنم از کسی که به این باور رسیده است که هر کوچکترین عمل و سخنی که دارد، مورد محاسبه قرار میگیرد و در ترازوی عدل به اندازهاش وزن میشود، چگونه میتواند به سادگی و بیملاحظه عمل کند؟
هوش مصنوعی: من از این شخص متعجبم که بیوفایی دنیا را میبیند و عزیزانش را در خاک میگذارد. با اینکه میداند «هر انسانی طعم مرگ را خواهد چشید» و همچنین مرگ را تجربه میکند، باز هم با محبت و اشتیاق به دنیا وابسته میشود و تمام نیروی خود را صرف جمعآوری آن میکند. او از واقعیت گور و کفن مردگان آگاه است و تلخی فراق دوستانش را احساس میکند، اما خودش هرگز تلخی فراق را تجربه نکرده و نمیداند که قدر وصال چیست. دردی که دیگران متحمل شدهاند را نمیشناسد و بنابراین نمیتواند ارزش مرهم را درک کند.
هوش مصنوعی: ای برادر! سعی کن که از این زندان رهایی یابی. قدمی بهسوی توبه بردار تا در این دنیا، هر دو زندگیات به خیر باشد. اینجا جایی برای اتلاف وقت نیست! بلکه تلاش کن که به مراتب بالاتری دست یابی و دین را به گونهای جدی دنبال کنی که از تماشای دنیا عبور کنی و به عقب ننگری؛ تا بتوانی جمال بینظیر خداوند را مشاهده کنی. با کلمه «لا» همه چیز را پاکسازی کن. هر کسی که باشد، حتی اگر شاه یا شاهزاده باشد، در نهایت از خدمتکار هم کمتر خواهد بود. «لا اله الا الله» خدمتکار خاصان و شاهان الهی است که وی پایه و اساس این دو جهان را از مقابل چشمانشان برمیدارد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که از دور جدا شوی، مهم نیست که آن کار چقدر ناپسند یا زیبا باشد، و هر چیزی که از دوستی جدا شوی نیز، چه زشت و چه زیبا، فرقی ندارد.
هوش مصنوعی: در این راه جز تلاش و کوشش نمیتوان به چیزی دست یافت و باید با عزم و اراده قوی پیش رفت تا به هدفی بزرگ و ارزشمند مانند شهادت رسید.
هوش مصنوعی: وقتی که عقل از مرز انسانیت خارج شد و در مسیر حیرت قرار گرفت، پس از درک نور الهی، باید به خداوند بپیوندی و از «الا» عبور کنی.
هوش مصنوعی: جز زیبایی آشکار الهی، چیزی نشنو و جز سخن حقیقت نگو تا به مقام خاصخاص پادشاهی دست یابی.
هوش مصنوعی: با همراه خود به باغ رفتم و در حین عبور نگاهی به گلها انداختم، غافل از آنچه که در اطرافم میگذشت.
هوش مصنوعی: وقتی بتم این را دید، به او گفت: «شرم بر تو باد که چهره من اینجاست و تو به گل نگاه میکنی؟»
هوش مصنوعی: خداوند بهتر میداند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.