سواری برون آمد از آن سپاه
به پوشید(ه) از پای تا سر سیاه
چه آمد به میدان کمان کرد زه
برخ پرده برده به ابر و گره
چه آمد بزنگی ببارید تیر
چه زنگی چنان دید مانند شیر
ز تیرش بپیچید سر در زمان
خروشید مانند شیر ژیان
کشید از کمربند چوب سترگ
بشد پیش آن شیر مانند گرگ
چنان بر سرش کوفت آن چوبدست
که ترکش همه خورد در هم شکست
کمند از کمر کرد آن شیر باز
بیفکند زی زنگی سرفراز
سر زنگی زوش آمد به بند
برانگیخت آن گرد سرکش سمند
چه زنگی به نیروی بگسست خام
برون جست چون مرغ وحشی ز دام
به سنگ گران آخت آنگاه دست
در آمد بدو تند چون پیل مست
نخستین بزد بر سرباره سنگ
که مغزش فرو ریخت در دشت جنگ
جوان سیه پوش آمد فرود
بشد سوی زنگی بمانند دود
کمربند زنگی به چنگ آورید
قدش را دو تا همچو چنگ آورید
ربودش ز جا تند بنهاد پست
به تندی روان هر دو دستش به بست
چه بر بست او را یل نامدار
بیامد ز پیش سپه یک سوار
یکی باره آورد او برنشست
سرپالهنگ سیاهش بدست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.