ز چوگان بازی آمد زلف بر رخسار آشفته
اطاقه باد جولان خورده و دستار آشفته
سر زلفش که از آه هواداران کم آشفتی
ز آهم دوش بود آشفته وبسیار آشفته
دلیری با خیالش دستبازی کرده پنداری
که زلفش را ندیدم هرگز این مقدار آشفته
چنان سربسته حرفی گفته بودم در محرم کشی امشب
که هم یاران پریشانند و هم اغیار آشفته
نوید وصل میده وز پی ضبط جنون من
دماغم را به بوی هجر هم میدار آشفته
شوم تا جان فشان بر وضع بیقیدانهات یکدم
میفشان گرد از مو زلف را بگذار آشفته
به این صورت ندیدم وضع مجلس محتشم هرگز
که باشد غیر در کلفت تو هم دربار آشفته
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.