گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
محتشم کاشانی

زآب دو دیده گل کنم خاک در سرای او

تا نشود ز آه من محو نشان پای او

روی به خاکپای او شب به خیال میهنم

دست رسی دگر مرا نیست به خاکپای او

گشت به تلخاکیم لیک خوشم که در جهان

کس نکشید همچو من آرزوی جفای او

آن که ز پای تا به سر گشته بلای جان من

دور مباد یه نفس از سر من بلای او

نقش سم سمند او هر که نشان دهد بمن

گر همه خاک ره بو چشم من است جای او

گرچه ز فقر دمبدم گشت زیاد محتش

محتشمم لقب نشد تا نشدم گدای او