گنجور

 
محتشم کاشانی

ای طاعت تو بر همهٔ کائنات فرض

ذکرت بر اهل صومعه و سومنات فرض

گر سجدهٔ بشر ملک از یک جهت نمود

آمد سجود تو ز جمیع جهات فرض

ای در درون صد شکر ستان برون فرست

چیزی که هست در همهٔ گیتی زکات فرض

ای دل ز جامروز جفایش که در وفاست

ورزیدن تحمل و حلم و ثبات فرض

در وی مبین دلیر که ارباب عقل را

ضیط دل است لازم و حفظ حیات فرض

ای شیخ شکر کن تو کزین قد فارغی

شکر فراغتست بر اهل نجات فرض

بر محتشم که هست به یاد تو روز و شب

بی‌خورد و خواب نیست چو صوم و صلات فرض