گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
محتشم کاشانی

عشق کهن به کوی تو می‌آردم هنوز

واندر صف سگان تو می‌داردم هنوز

با آن که برده ترک توام حدت از سرشک

الماس ریزه از مژه می‌باردم هنوز

زو دست قطع اشگ که دهقان روزگار

درسینه تخم مهر تو می‌کاردم هنوز

آزرد جانم از تو ز آزارهای پیش

جان سازمش نثار گر آزاردم هنوز

غم که دور از من دیوانه نگردد هرگز

آشنائیست که بیگانه نگردد هرگز